9/22/10

نـــــخوانـنـد بر ما کــــسـی آفــرین ؛ چـــو ویـــران بود بوم ایـــران زمـــین.




ایران متعلق به همه‌ی ایرانیان است، آذری، گیلکی،عرب، لر، کرد، فارس، بلوچ. همه‌ی ما ایرانی هستیم و دست در دست هم خواهیم داد به مهر تا میهن خویش را کنیم آباد؛ تمام اقوام ایرانی بسان اعضای جسمی یگانه به نام ایران هستند، گرچه اکنون زالو صفتانی بر کشور ما حاکمند که به تنها چیزی که فکر نمی‌کنند و برایشان اهمیت ندارد، ایران و ایرانی است؛ پیام‌آور راستین خیر ایرانیان، زرتشت بزرگ که زاده‌ی شمال غرب این سرزمین است را به رسولی بیگانه عوض کرده‌اند و بجای افتخار بر شهامت و پایمردی بابک خرمدین به شخصیتهائی می‌نازند که در زمان خویش دشمن ایران و ایرانی بوده‌اند، اگر به دنبال اسطوره هستیم باز رستمی داریم که زاده‌ی جنوب شرق این سرزمین است. اگر باید به حال قومی گریه کنیم باید به حال دلیر مردان و شیرزنانی گریست که در جنوب غرب این سرزمین و در 1400 سال پیش جانانه با تازیان جنگیدند و بلائی صدها بار بدتر از عاشورا بر سرشان آورده شده. و خلاصه جان سخن را فردوسی پاکزاد و از شمال شرق این سرزمین گفته است که:


نــــمانــیــم کـیـن بوم ویــران کنند
هــمــی غــارت از شــهـر ایران کنند

نـــــخوانـنـد بر ما کــــسـی آفــرین
چـــو ویـــران بود بوم ایـــران زمـــین

دریغ است ایران که ویـــران شـــود
کـــنــام پــلنــگان و شــیران شـــود

همه سربه سر تن به کشتن دهیم
از آن به که ایران به دشمن دهیم

چو ایـــران مبـــــاشد تــــن من مباد
در این مرز و بوم زنده یک تن مباد


نــــمانــیــم کـیـن بوم ویــران کنند
هــمــی غــارت از شــهـر ایران کنند

نـــــخوانـنـد بر ما کــــسـی آفــرین
چـــو ویـــران بود بوم ایـــران زمـــین

دریغ است ایران که ویـــران شـــود
کـــنــام پــلنــگان و شــیران شـــود

همه سربه سر تن به کشتن دهیم
از آن به که ایران به دشمن دهیم

چو ایـــران مبـــــاشد تــــن من مباد
در این مرز و بوم زنده یک تن مباد

9/3/10

تا اهداف رهبران جنبش سبز همان اهداف خمینی باشد، این حرکت هرگز به نتیجه نخواهد رسید!

متأسفانه در جنبشی که به جنبش سبز مشهور شده، هر کس خود را رهبر می‌داند، برنامه می‌دهد و از مردم می‌خواهد که برنامه‌اش را اجرا نمایند؛ اگر به راهپیمائی‌های موفق گذشته توجه کنیم، به یقین موفق‌ترین آنها تظاهرات چند ملیونی 25 خرداد بود، پشت این تظاهرات شور عظیم مردمی همراه با جسارت رهبران جنبش نهفته بود. این تظارات‌ بود که حکومت را به تفکر تقعل واداشت، تمام مخالفتهای پیش از این را خس و خاشاکی بیش نمی‌دانستند. اساس این نظام بر مبنای ایدئولوژی اسلامی است؛ همان اعتقادی که باور بسیاری از هم‌میهنان ما نیز هست. همه‌ی مؤمین به اسلام دارای شخصی اسلام شناس بعنوان مرجع هستند؛ هر کدام این مراجع در کشور دارای شبکه‌ی اجتماعی پیچیده‌ای می‌باشند که چند ملیون پیرو دارند؛ اکثریت مراجع و شخصیت‌های دینی، قدرت خویش را مرهون همین سیستم می‌دانند؛ بنابراین کاملا طبیعی است که حفظ این سیستم برایشان از همه چیز واجب‌تر باشد، حتی مراجعی که با حکومت فعلی مشکل دارند هیچگاه خود را با اصل نظام مخالف نمی‌دانند و به اصطلاح خواهان تعویض پالان خر هستند نه خود خر!

از سوی دیگر رهبران این جنبش هم خود را مقید به قانون اساسی فعلی می‌دانند؛ قانونی که در چارچوب آن راه برای آنارشیسم باز است. در این قانون، رهبر بعنوان ولی فقیه و نائب امام زمان شناخته می‌گردد؛ پس همانگونه که اطاعت از پیامبر و امام معصوم در عصر حضور آنان واجب بود در زمان غیبت هم اطاعت از ولی فقیه واجب است؛ خمینی بیان می‌نماید که ایجاد و حفظ حکومت اسلامی حتی از نماز و حج هم واجبتر است و حکومت می‌‎تواند برای حفظ این نظام، تمامی ارکان اسلام را تعطیل نماید، در اینجا تناقضی آشکار بین عقاید رهبران جنبشی که از آن بعنوان جنبش سبز یاد می‌شود یاد می‌شود، پدید می‌آید. از یک سو آنان خود را مقید به قانون اسای می‌دانند، قانونی که اطاعت بی چون و چرا را از ولی فقیه واجب می‌داند و از سوی دیگر گام‎‌هائی که آنان بر می‌دارند خلاف دستو ر صریح ولی فقیه است؛ مگر همین ولی فقیه نبود که صحت انتخابات را مورد تأیید قرار داد؟

از سوی دگر رهبران جمهوری اسلامی رفتار شاه سابق ایران با خود را به خاطر داشتند، آنان خوب می‌دانند که اگر شاه اقدام به آدمکشی، شکنجه و تجاوز جنسی می‌کرد این انقلاب هرگز به پیروزی نمی‌رسید؛ بنابراین شروع به ایجاد جو وحشت نمودند، هدف آنان خانه نشین کردن مردم بود.

و اکنون نیز رهبران جنبش خود را بین آرمان‌های امام راحلشان با واقعیت‌های کشور سردرگم و دچار بی‌برنامگی می‌بینند. اهداف آنان تنها ویرایش این نظام است؛ نظامی که بر پایه‌ی ولایت فقیه بنا شده باشد؛ نظامی که حرف‌های خمینی فصل‌الخطاب همه باشد؛ در این خلأ جسارتی که از رهبران جنبش مشاهده می‌نمائیم، بسیاری از مخالفان این شیوه‌ی حکومتی، خود را رهبران ناشناس جنبش می‌دانند، به صورت خودسرانه برنامه می‌دهند و از مردم درخواست دارند تا برنامه‌های آنان را به اجرا درآورند. من نتیجه‌ی این بی‌برنامگی را در تظاهرات 22 بهمن مشاهده نمودم، تظاهراتی که حکومت حضور من را به نفع خویش مصادره نمود و از این به بعد در هیچ تظاهراتی که اینگونه فراخوان داده شود، شرکت نخواهم کرد.