10/31/11

چه ستودنی است کار نسرین ستوده!

نسرین ستوده به درستی ریشه‌های مشکلات و گرفتاری‌های بانوان ایرانی را شناخته است، او خوب می‌داند که منشاء این مشکلات از کجاست! وی می‌داند که عامل تحقیر زنان و دختران ایرانی چیست؛ نسرین ستوده به یقین می‌داند که چرا ارزش گواه زن کمتر از نصف مرد است، ایشان ریشه‌ی تحقیر بزرگی که در حق زنان جامعه‌ی ما روا داشته شده است و ارزش خون هم‎جنس او را نصف ارزش هم‌جنسان کسانی که خود هم واضع قانون و هم داور در چگونگی اعمال آن و هم مجری آن هستند، آگاه است؛ او می‌داند که تلاش برای مبارزه با هرکدام از این قوانین در واقع کوششی است برای مبارزه با دیوی جنایت‌زا.
نسرین ستوده می‌داند که قانون پرده‌نشین بودن زنان ناشی از کدامین دید به زن است، او خوب می‌داند که این تفکر ناشی از نگاه جنسیتی به نیمی از انسانهاست، ایشان زندانی بوده‌اند و به درستی تشخیص داده‌اند که چادر یعنی زندانی کردن خویش در سلولی انفرادی سیار، او با این حرکت غرورآفرینش نشان داده است که تا چه اندازه انسانیت احترام قائل است! او با این گفته‌هایش بیان کرده  که مایل نیست دخترانش نیز حمال زندان خویش و نگهدارنده‌ی آن باشند؛ چقدر این جمله زیباست آنگاه که خطاب به فرزندانش می‌نویسد:
من یک مادرم” و نمی‌خواهم کودکانم مرا در هیئتی اجبارآمیز و تبعا تحقیرآمیز ببینند. نمی‌خواهم کودکانم فکر کنند که دیگران می‌توانند با استفاده نابجا از قدرت، هر عمل غیرقانونی را به آنها تحمیل کنند.
 او در عمل به همه‌ی ما فهمانیده است تا چه اندازه به ارزش‌های انسانی که برای رسیدن به آن با مبارزه کرده احترام قائل است؛ او او خوب می‌داند در مغز کسانیکه معتقدند مردان با دیدن موی زنان تحریک می‌شوند چه ویروس‌هائی نهفته است!
خلاصه او شیرزنی است که مایل نیست نگهدارنده‌ی زندان خویش باشد.
=================================================
متن نامه‌ی این بانوی ایرانی به فرزندانش:
مهراوه و نیمای عزیزم!
مسئولان دوشنبه‌ی پیش در عرض چند ساعت دو خبر کاملا متناقض به من دادند. در ساعت ۲ بعد از ظهر به من گفتند علاوه بر ملاقات‌های کابینی، مقامات قضایی با ملاقات‌های حضوری من در روزهای ۵ شنبه نیز موافقت کرده‌اند و سپس در ساعت ۵ بعد از ظهر گفتند طبق تصمیم مسئولان زندان اوین به دلیل عدم استفاده از چادر، تنبیه شده‌ام و ۳ هفته از همان ملاقات کابینی نیز محروم هستم! خانواده‌ی ناهماهنگ مسئولان بین خودشان هم به احترام و محبت رفتار نمی‌کنند. نوعی هرج و مرج بر تصمیم گیری‌ها حاکم است.
به یاد داشته باشید هر طور با دشمنان‌تان رفتار کنید، با دوستان‌تان رفتار خواهید کرد. دشمنی دشمنان هرگز خشونت رفتاری هیچ انسانی را توجیه نمی‌کند، چه رسد به آنان که دشمن نیستند. به جرات به هر دوی شما می‌گویم هر طور رفتار کنند، نه با آنان که خود را دشمن من می‌پندارند، دشمنی دارم نه خود را در گرداب قهر و کینه‌ای که آنها به وجود آورده اند غرق خواهم کرد.
 
مهراوه و نیمای عزیزم!
می‌دانید که چقدر دوست‌تان دارم. می‌دانید که مانند هر پدر و مادری در آرزوی سعادت و نیک بختی شما هستم اما بدانید هر تصمیمی بگیرم، بیش و پیش از هر چیز به شما می‌اندیشم زیرا موقعیت کودکان به گونه‌ای است که باید در هر تصمیم گیری، ابتدا به آنان فکر کرد. معلوم است که ملاقات با شما برایم مهم است. معلوم است از اینکه ماههاست شما را بغل نکرده‌ام رنج می‌برم. از اینکه حتی از شنیدن صدایتان محروم‌ام رنج می‌برم اما عزیزانم، کارهای من، چه بخواهم چه نخواهم روزی مورد قضاوت شما قرار خواهد گرفت. بنابراین دوست دارم بدانید که:”اجازه نمی‌دهم بر خلاف قانون مرا با هیئتی اجبار آمیز به دیدارتان بیاورند.” ترجیح می‌دهم کل سالیان تحمل حبس‌ام را از دیدارتان محروم شوم تا به دلیل اسیر بودن به ناحق، به آنان اجازه دهم هر گونه اراده می‌کنند با من رفتار کنند و بر خلاف قانون مرا به حجابی اضافی و یا اجبار مضاعف وادار کنند.
 
بله، عزیزانم سالها قبل قانونی تصویب شد که همه‌ی زنان ایرانی را ملزم به استفاده از حجاب شرعی نمود. زنانی که حجاب را قبول داشتند یا نداشتند، این حجاب را رعایت کردند، زیرا اگر رعایت نمی‌کردند طبق قانون مجازات می‌شدند، اما اکنون سخن مسئولان زندان آن است که چون شما اسیر مائید باید از حجابی مضاعف (یعنی چادر) استفاده کنید، در حالیکه نه تنها قانون چنین شرطی را برای حجاب نگذاشته است بلکه حتی زندانیان سیاسی از استفاده از لباس فرم زندان معاف هستند.
من به قصد “مقاومت” کاری نکردم. به قصد اجرای قانون در تمامیت‌اش اقدام کردم و از پوشیدن چادر امتناع نمودم. چون نمی‌خواستم خانواده‌ام و به ویژه کودکان خردسالم با مشاهده‌ی چادر اجباری برای مادرشان که چادری نبوده است، بدانند تحت چه فشار روانی و تحقیر آمیزی زندگی می‌کنیم. با خود فکر می‌کردم این کار من که با ظاهری آرام به دیدن خانواده می‌روم، به نفع مسئولان زندان است، زیرا مدام فشار روانی شبانه روزی خود را از خانواده پنهان می‌کنیم اما به هر حال حتی اگر به نفع زندان هم باشد، من هدفی جز اجرای “تمامیت” قانون ندارم.
 
مهراوه و نیمای من
کودکان عزیز و دلبندم
بدانید، در کنار همه‌ی هویت‌های اجتماعی، شغلی و خانوادگی‌ام به مادر بودنم و به‌ ویژه اینکه مادر شما دو تن هستم می‌بالم و به این یکی بیش از همه چیز می‌اندیشم و فکر می‌کنم. بنابراین با صدای بلند اعلام می‌کنم: “من یک مادرم” و نمی‌خواهم کودکانم مرا در هیئتی اجبارآمیز و تبعا تحقیرآمیز ببینند. نمی‌خواهم کودکانم فکر کنند که دیگران می‌توانند با استفاده نابجا از قدرت، هر عمل غیرقانونی را به آنها تحمیل کنند.
می‌دانم شما به آب، غذا، خانه، خانواده، پدر و مادر، محبت خانواده و دیدار با مادرتان نیاز دارید اما به همان اندازه به آزادی، امنیت اجتماعی، قانون مداری و عدالت نیاز دارید و بدانید که این مفاهیم در هیچ کجای دنیا راحت به دست نیامده‌اند. هیچ کجای دنیا “قانون” با نوشتن روی کاغذ پاره‌ها اجرا نشده‌اند. درخواست و پا فشاری ما برای اجرای قانون، به قانون هویت و موجودیت می‌بخشد. بنابراین بدانید “من” و “شما” با هم قانون را می‌سازیم. می‌بوسمتان هزاران بار و از اینکه ماههاست آغوشم از شما تهی است البته رنج می‌برم اما امیدم به آن است که این رنج‌ها بیهوده نباشد.
قربان هر دوی شما

میزان حجاب در اسلام، آیا پوشش کامل سر(مو و صورت) برای زنان واجب است؟

در شب عروسی محمد با زن طلاق گرفته شده از پسرخوانده‌اش، آیه‌ی حجاب نازل گردید!

10/29/11

مقایسه‌ی سخنان کوروش پادشاه ایران باستان با محمد بنیانگذار اسلام.

امروز هفتم آبان روز جهانی کوروش می‌باشد، مناسبتی که به خاطر سالگرد فرمان حقوق بشری او نامیده شده است، در اینجا این فرمان را با حدیثی از محمد ابن عبدالله مقایسه می‌شود.
أمرت أن أقاتل الناس حتى يشهدوا ألا إله إلا الله وأن محمدا رسول الله ، ويقيموا الصلاة ويؤتوا الزكاة ، فإذا فعلوا ذلك عصموا مني دماءهم وأموالهم إلا بحق الإسلام وحسابهم على الله".  
به من (از سوی الله) دستور داده شده با مردم بجنگم تا  گواهی دهند که غیر از الله خدائی نیست و محمد فرستاده‌‌ی اوست و (مانند ما) نماز بخوانند و  زکات را پرداخت کنند؛ پس اگر این را انجام دادند، خون و مال اينها از جانب من محترم است مگر به حق اسلام و حساب آنها با الله است. 

(1)



اما منشور کوروش:
پرونده:Cyrus cylinder extract.png
 ترجمه‌ی آن:
ﺳﭙﺎﻫﻴﺎن ﮔﺴﺘﺮده‌ام ﺑﺎ آراﻣﺶ درون ﺑﺎﺑﻞ ﮔﺎم ﺑﺮمی داﺷﺘﻨﺪ. ﻧﮕﺬاﺷﺘﻢ ﻛسی ﻫﺮاس آﻓﺮﻳﻦ ﺑﺎﺷﺪ،ﺟﺎﻳﮕﺎه ﺳﺮوری را ﺑﺎ ﺟﺸﻦ و ﺷﺎدﻣﺎنی در ﻛﺎخ ﺷﺎهی ﺑﺮﭘﺎ ﻛﺮدم. ﻣﺮدوک، ﺳﺮور ﺑﺰرگ، ﻗﻠﺐ ﮔﺸﺎده ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﺑﺎﺑﻞ را دوﺳﺖ دارد، ﻣﻦ ﻫﺮ روز ﺗﺮﺳﻨﺪه در پی ﻧﻴﺎﻳﺶ او ﺑﻮدم.  خستگی‌ﻫﺎﻳ‌ﺸﺎن را ﺗﺴﻜﻴﻦ دادم و از ﺑﻨﺪﻫﺎ رﻫﺎﻳﺸﺎن ﻛﺮدم. ﻣﺮدوک، ﺳﺮور ﺑﺰرگ، از رﻓﺘﺎر ﺷﺎدﻣﺎن ﮔﺸﺖ  و در پی امنیت ﺑﺎﺑﻞ و همه ﺟﺎﻳﮕﺎه‌ﻫﺎی ﻣﻘﺪﺳﺶ ﺑﻮدم. ﺑﺮای ﻣﺮدم ﺑﺎﺑﻞ که ﻳﻮغی ﺑﺮ آﻧﺎن ﻧﻬﺎده ﺑﻮد ﻛﻪ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ‌ﺷﺎن ﻧﺒﻮد  ﺑﺮکتی ﻧﻴﻜﻮ ارزانی داﺷﺖ. ﺑﮕﺬار ﻣﺎ ﺑﺎ ﺷﺎدی در ﺑﺮاﺑﺮش ﺑﺎﺷﻴﻢ، در آراﻣﺶ. ﺑﻪ واﻻﻳﺶ، همه ﺷﺎﻫﺎنی ﻛﻪ ﺑﺮ ﺗﺨﺖ ﻧﺸﺴﺘﻪ‌اﻧﺪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻛﻮرش، ﺷﺎهی ﻛﻪ از او ﻣﻲ ﺗﺮﺳﺪ و ﻛﻤﺒﻮﺟﻴﻪ ﭘﺴﺮ تنی همه ﺳﭙﺎﻫﻴﺎﻧﻢ...(2)
==================================================================
(1) (صحیح بخاری کتاب الجهاد و السیر حدیث شماره 2786 )
این حدیث در صحیح مسلم کتاب الایمان نیز آمده است.
 همچنین در منابع مختلف شیعه:
  فانما امرت ان اقاتل الناس حتی یقولوا لا اله الا الله فاذا قالوها عصموا منی دمائهم و اموالهم.
بحارالانوار، ج 65، ص 242



(1) ترجمه از شاهرخ رزمجو در بخش خاورمیانه‌ی موزه‌ی بریتانیا:
1) ]آن هنگام که ............. مردو[ک، پادشاه همه آسمان ها و زمين، کسي که ....، ... که با ...يش سرزمين هاي دشمنانش (؟) را لگدکوب مي کند  
2) ]..................[ با دانايي گسترده، ... کسي که گوشه هاي جهان را زير نظر دارد،  3) ]..................[ ...فرزند ارشد ]او[ (= بلشزر، فرومايه اي) به سروري سرزمينش گمارده شد،  4) ]..................[ ]اما[ او ]فرمانروايي؟ سا[ختگي بر آنان قرار داد،  5) نمونه اي ساختگي از اسگيل سا]خت و[ ............... براي (شهر) اور و ديگر جايگاه هاي مقدس ]فرستاد؟[ 
6) آيين هايي که شايسته آنان (خدايان/پرستشگاه ها) نبود. پيشکشي  ]هايي ناپاک[  ................... گستاخانه ]...[ هر روز ياوه سرايي مي کرد و ]اها[ نت آميز 7) (او) پيشکشي هاي روزانه را باز داشت. او در ]آيين ها دست برد و[ ................ درون پرستشگاه ها برقرار ]کرد[. در انديشه اش به ترس از مردوک  شاه خدايان  پايان داد.  8) هر روز به شهرش (= شهر مردوک) بدي روا مي داشت. ............. همه مردما]نش را ...[ (= مردمان مردوک) را با يوغي رها نشدني به نابودي کشاند.  9) انليل خدايان (= مردوک)، از شکوه ايشان بسيار خشمگين شد، و ............ قلمرو آنان. خداياني که درون آن ها مي زيستند محراب هاي شان را رها کردند،  10) خشمگين از اين که او (= نبونئيد) (آنان را) (= خدايان غير بابلي) به شوانه (= بابل) وارد کرده بود. ]دل[ مردوک بلند ]پايه، انليل خدايان[ برحم آمد ... (او) بر همه زيستگاه هايي که جايگاه هاي مقدس شان ويران گشته بود  11) و مردم سرزمين سومر و اکد که هم چون کالبد مردگان شده بودند، انديشه کرد (و) بر آنان رحم آورد. او همه سرزمين ها را جست  و بررسي کرد،  12) شاهي دادگر را جست وجو کرد که دل خواهش باشد. او کوروش، شاه (شهر) انشان را به دستانش گرفت، و او را به نام خواند، (و) شهرياري او بر همگان را به آواي بلند اعلام کرد.  13) او (= مردوک) سرزمين گوتي (و) همه سپاهيان مادي را در برابر پاهاي او (= کوروش) به کرنش درآورد و همه مردمان سرسياه (= عامه مردم) را که (مردوک) به دستان او (= کوروش) سپرده بود،  14) به دادگري و راستي شباني کرد. مردوک، سرور بزرگ، که پرورنده مردمانش است، به کارهاي نيک او (= کوروش) و دل راستينش به شادي نگريست 15) (و) او را فرمان داد تا بسوي شهرش (= شهر مردوک)، بابل، برود. او را واداشت (تا) راه تينتير (= بابل) را در پيش گيرد، و، هم چون دوست و همراهي در کنارش گام برداشت.  16) سپاهيان گسترده اش که شمارشان هم چون آب يک رودخانه شمردني نبود، پوشيده در جنگ افزار ها در کنارش روان بودند.  17) (مردوک) او را بدون جنگ و نبرد به درون شوانه (= بابل) وارد کرد. او شهرش، بابل را از سختي رهانيد. او (= مردوک) نبونئيد، شاهي را که از او نمي هراسيد، در دستش (= دست کوروش) نهاد.  18) همه مردم تينتير (= بابل)، تمامي سرزمين هاي سومر و اکد، بزرگان و فرمانداران در برابرش کرنش کردند (و) بر پاهايش بوسه زدند، از پادشاهي او شادمان گشتند (و) چهره هاي شان درخشان شد.  19) (مردوک) سروري که با ياري اش به مردگان زندگي بخشيد (و) آن که همه را از سختي و دشواري رهانيد، آنان او را به شادي ستايش کردند و نامش را ستودند.  20) منم کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه نيرومند، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهار گوشه جهان. 21) پسر کمبوجيه، شاه بزرگ، شاه شهر انشان، نوه کوروش، شاه بزرگ، شا]ه شهر[ انشان، از نسل چيش پيش، شاه بزرگ، شاه شهرانشان.  22) دودمان جاودانه پادشاهي که (خدايان) بل و نبو فرمانرواييش را دوست دارند (و) پادشاهي او را با دلي شاد ياد مي کنند. آنگاه که با آشتي به در]ون[ بابل آمدم،  23) جايگاه سروري (خود) را با جشن و شادماني در کاخ شاهي برپا کردم. مردوک، سرور بزرگ، قلب گشاده کسي که بابل را دوست دارد، ]هم چون سرنو[شتم به من ]بخشيد[ (و) من هر روز ترسنده در پي نيايش او بودم.  24) سپاهيان گسترده ام با آرامش درون بابل گام برمي داشتند. نگذاشتم کسي در همه ]سومر و[ اکد هراس آفرين باشد.  25) در پي امنيت ]شهر[ بابل و همه جايگاه هاي مقدسش بودم. براي مردم بابل .................. که برخلاف خوا]ست خدايان[ يوغي بر آنان نهاده بود که شايسته شان نبود،  26) خستگي هاي شان را تسکين دادم (و) از بندها (؟) رهاي شان کردم. مردوک، سرور بزرگ، از رفتار ]نيک من[ شادمان گشت (و)  27) به من کوروش، شاهي که از او مي ترسد و کمبوجيه پسر تني ]ام و به[ همه سپاهيانم، 28) برکتي نيکو ارزاني داشت. بگذار ما با شادي در برابرش باشيم، در آرامش. به ]فرمان[ والايش، همه شاهاني که بر تخت نشسته اند، 29) از هر گوشه (جهان)، از درياي بالا تا درياي پايين، آنان که در سرزمين هاي دور دست مي زيند، (و) همه شاهان سرزمين امورو که در چادرها زندگي مي کنند، همه آنان،  30) باج سنگين شان را به شوانه (بابل) آوردند و بر پاهايم بوسه زدند. از ]شوانه = بابل[ تا شهر آشور و شوش،  31) اکد، سرزمين اشنونه، زمبن، شهر متورنو، در، تا مرز گوتي، جا]يگاه هاي مقدس آن سو[ي دجله که از ديرباز محراب هاي شان ويران شده بود،  
32) خداياني را که درون آن ها ساکن بودند، به جايگاه هاي شان بازگرداندم و (آنان را) در جايگاه ابدي خودشان نهادم. همه مردمان آنان (= آن خدايان) را گرد آوردم و به سکونتگاه هاي شان بازگرداندم و  33) خدايان سرزمين سومر و اکد را که نبونئيد  در ميان خشم سرور خدايان  به شوانه (= بابل) آورده بود، به فرمان مردوک، سرور بزرگ، به سلامت  34) به جايگاه شان بازگرداندم، جايگاهي که دل شادشان مي سازد. باشد تا خداياني که به درون نيايشگاه هاي شان بازگرداندم،  35) هر روز در برابر بل و نبو، روزگاري دراز (= عمري طولاني) برايم خواستار شوند (و) کارهاي نيکم را يادآور شوند و به مردوک، سرورم چنين بگويند که «کوروش، شاهي که از تو مي ترسد و کمبوجيه پسرش  36) ... بگذار آنان سهميه رسان نيايشگاه هاي مان باشند، تا روزگاران دراز (؟) ... و باشد که مردمان بابل ]شاهي[ (او را) بستايند.» من همه سرزمين ها را در صلح قرار دادم.  37) ......... ]غا[ز، دو مرغابي، ده کبوتر، بيش تر از ]پيشکشي پيشين[ غاز و مرغابي و کبوتري که ...... 
38) ... ]روزا[نه افزودم. ............. در پي استوار  کردن باروي ديوار ايمگور  انليل، ديوار بزرگ بابل برآمدم.

محمد ابن عبدالله: به من دستور داده شده با مردم غیر مسلمان بجنگم تا مسلمان شوند.

پرونده:London 320.JPG

10/24/11

تجاوز ناموسی و اعدام بدون محاکمه، انگار تاریخ در شرف تکرار است.

رئیس شواری انتقالی لیبی در سخنرانی خویش تأکید نموده است از این پس قوانین حاکم بر لیبی بر اساس شریعت اسلام بنا نهاده خواهد شد؛ برای من به عنوان یک ناظر خیلی سخت است بپذیرم کشورهای غربی که دقیقا مخالفان سرهنگ قذافی را می‌شناختند از وجود چنین دیدگاهی در آینده‌ی لیبی بی‌خبر بودند، آنان قطع به یقین هم مصطفی عبدالجلیل را می‌شناختند و هم انقلابیون لیبی را.
نمی‌دانم چرا، ولی این واقعه مرا یاد حمایت غرب از خمینی و انقلابیون کشورمان انداخت،  نیروئی که معتقد بود با اجرای قانون اسلام در ایران مدینه‌ای فاضله ساخته خواهد شد، راستی اگر حمایت دستگاه خبری غرب به صورت خاص و امکانات زیادی که فرانسه به صورت عام در اختیار خمینی و اسلام‌گرایان ایران گذاشت نبود؛ آیا امکان این پیروزی فراهم می‌شد؟
    به تئوری توطئه اعتقاد چندانی ندارم ولی همزمان هرگز نمی‌توانم به خود بقبولانم که چرا غرب به جای دفاع از ملی‌گرایان ایرانی از شخصی دفاع کرد که معتقد بود باید قوانین اسلام را پیاده نمود.
     هرگز آن اعدام‌های فله‌ای که خمینی با محاکمات چند دقیقه‌ای را به راه انداخت از حافظه‌ی تاریخ ایران پاک نخواهد شد؛ مگر می‌شود تجاوز جنسی به دختران باکره زندانی را که با فتوای خمینی به راه انداخته بودند را فراموش کرد؟ مگر می‌شود اعدام آن نوجوانی که تنها و تنها به جرم اینکه او را در کنار دیوارنوشته‌ای که شعار ضد خمینی نوشته بودند را دیدند، از یاد برد؟           
     اکنون انگار تاریخ در حال تکرار شدن است، گرچه در محدوده‌ای بسیار کمتر اما با همان ماهیت؛ بی‌احترامی ناموسی به سرهنگ قذافی پس از دستگیری و سپس اعدام بدون محاکمه‌ی او مرا یاد هتک حرمت وحشتناکی که به نویسنده‌ی توانای ایران، سعیدی سیرجانی، نمودند انداخت؛ آیا چنین جنایاتی از عقیده‌ای که پشت این گروه مدافع شریعت نهفته است نمی‌باشد؟ 
  هنگامیکه به قوانین اسلام نگاه می‌نمائیم به وضوح متوجه این نکته می‌شویم که این دین آشکارا مجوز کشتن مخالف و تجاوز جنسی به خود زندانی و خانواده‌اش را داده است، چه در ایران و چه در لیبی، چه در مذهب اقلیت تشیع و چه در تسنن.
اگر باور نداریم نگاهی کتاب مقدس این دین نمائیم که بهتر با قوانین آن آشنا شویم.
    آیا دردی بزرگتر از این که افرادی در مقابل کسانیکه برای آگاهی ایرانیان از ریشه‌ی ستمهائی که بر کشور می‌شود موضع دشمنانه می‌گیرند و انواع و اقسام اتهامات به سویشان گسیل می‌نمایند وجود دارد؟ وظیفه‌ی شناخت حقیقت و درس گرفتن از تاریخ بر عهده‌ی کیست؟ 
    درد اینجاست که عده‌ای خود را ملی مذهبی می‌دانند، کسانیکه معتقدند قوانین نرم شرع را باید در جامعه پیاده نمود، اینان همواره نشان داده‌اند که هیچ گونه تاب دیدن نقد محمد ابن عبدالله را ندارند و برای نشان دادن جنبه‌ی علمی قرآن راهی را به آخوند نشان می‌دهند که در مخیله‌ی او هم نمی‌گنجید، راهی مانند کشف طول موجی خاص از موی خانمها که مغز آقایان را هدف قرار می‎دهد.
    برای من نوعی که معتقدم درد جامعه‌ی ما در اعتقادات آن نهفته است، نقد دین شالوده‌ی اولیه‌ی راه نجات ایران و سایر کشورهای اسلامی می‌باشد؛ چرا و چگونه است که روشنفکران لیبیائی از ریشه‌ی بلاهائی که بر سر ملت ایران و تاریخ این کشور آمده است بی‌خبر هستند؟ یا آنان سر خویش را در برف نموده‌اند و یا ما ریشه‌ی مشکلاتمان را برای جهانیان بازگو نکرده‌ایم، به نظر من احتمال دوم درست است زیرا ما هنوز تاب شنیدن و نقد غیر متعصبانه‌ی اسلام، قرآن و شریعت را در جامعه خویش داریم، ریشه اینجاست.

10/5/11

پیدا شدن قرآنی نفیس به خط حضرت علی در شهر سامرا.

شبکه قرآن سیمای جمهوری اسلامی گزارش داد که قرآنی با 116 سوره در شهر سامرا عراق و توسط کارگرانی که مشغول حفاری شبکه‌ی فیبر نوری این شهر بودند پیدا شده است؛ این شبکه سپس با آیت الله مکارم شیرازی مصاحبه نمود و از وی صحت و سقم این خبر را بر اساس روایات معتبر اسلامی جویا شد؛ آیت الله مکارم با بیان اینکه  حضرت علی نخستین فردی در تاریخ اسلام هستند که اقدام به جمع آوری قرآن نمودند و آن را به پایان رسانیدند، افزود: روایتی از سلیم بن قیس هلالی(متوفای سال 90 هجری) و به نقل از سلمان فارسی آمده است که امام علی علیه السلام هنگامیکه بی مهری مردم را نسبت به خود دید در خانه نشست و اقدام به جمع آوری قرآن نمود، او این قرآن را بر پوست 72 شتر نوشت و تحویل فرزندش امام حسن مجتبی(ع) داد و به ایشان سفارش نمودند که این مصحف را به امام پس از خودش تحویل دهد تا نزد فرزندم "محمد ابن حسن" ملقب به "مهدی" نگه داشته شود؛ وی در ادامه بیان کرد که به احتمال فراوان در زمان هجرت ولی عصر (عج) از سامرا به قم، ایشان مصحف را در سرزمین پدری خویش پنهان کردند تا مبادا به دست نااهلان بیفتد، خوشبختانه مطلع شدم که این مصحف توسط کارگری شیعه پیدا شده و قرار است که برای بررسی بیشتر این قرآن به شهر مقدس قم آورده شود تا در مسجد جمکران توسط نواب عام ایشان تحویل حضرت گردد.
آیت مکارم در ادامه‌ی اظهاراتشان گفتند: بنا به گزارشات موثق از منابع معتبر و خاص، این مصحف دارای 116 سوره است و در قرآنی که از سوی حضرت علی(ع) گرد آورده شده بود دو سوره به نامهای ولایت(1)  و نورین(2) وجود داشت که در زمان خلفای سه گانه حذف شد و حضرت علی(ع) برای اینکه بین امت اسلامی تفرقه نیفتد از ذکر نام این دو سوره خودداری نمودند.
============================
(1)
متن سوره‌ی "نورین"
                                                  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
یَا أیُهاَ اََلَذِینَ آمَنُوا آمِنوُا بِاَلنورَینِ اَنزَلنَاهُما یَتلُوانِ عَلَیکُم آیَاتِی وَ یَحذَرانِکُم عَذَابٌ ﴿۱﴾ وَاصطَفَی مِن اَلمَلاءِـکةٍ وَجَعَلَ مِن اَلمُؤمِنِینَ اُولئکَ فِی خَلقِهٍ ﴿۲﴾ وَلَقَد اُرسِلنَا مُوسَی وَ هَارونَ بِمَا اَستَخلِفٍ فَبَغُوا هَارونَ فَصَبرٌ جَمِیلٌ ﴿۳﴾ وَلَقَد اَتَینَا بِکَ اَلحُکمِ کَالَذِینَ مِن قَبلِکَ من المرسلین وجعلنا لک منهم وصیا لعلهم یرجعون ﴿۴﴾ یا ایها الرَسُولً قَد جَعَلنَا لِکَ فِی اَعنَاقٍ اَلذِینَ آمَنُوا عَهداً فَخُذُهٌ وَکُن مِنَ الشَاکِرینَ ﴿۵﴾ اِنَ عَلیاً قَانَت فِِی اَلَلیلِ سِاجِدً َیحذِرَ اَلآخِرةٍ وَ یَرجُوا ثَوابَ رَبِهِ قُل هَل یَستَوی اَلذِینَ ظَلَمُوا وَهُم بِعَذَابِی یَعلَمُونَ ﴿۶﴾




(2)
متن سوره‌ی "ولایت"
                                                      بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
یَا أیُهاَ اََلَذِینَ آمَنُوا آمِنوُا بِالنِبِیِ وَبِالوَلِی اَلذِینَ بَعَثنَاهُمَا یَهدِیَانَکُم اِلَی صِرآطٍ مُستَقِیمَ ﴿۱﴾نَبییُ وَوَلِیُ بَعضُهَا مِن بَعضٍ وَاِنَا اَلعَلُیمٌ َالخَبِیرٌ ﴿۲﴾ اِنَ اَلَذِینَ یُوفُونَ بِعَهدِ اَللهِ لَهُم جَنَاتٍ اَلنَعِیمٍ ﴿۳﴾وَاُلذِینَ اِذَا تُلِیَت عَلَیهِم آیَاتُنَا کَانُوا بِآیَاتِنَا مُکََََََََََذِبیِنَ ﴿۴﴾ اِنَ لَهُم فِی جِهِنمَ مَقَاماً عَظِیمَا اِذَا نُودِیَ لَهُم یَومَ اَلقِیمَةِ أینَ اَلظَالِمُونَ اَلمُکَذِبُونَ اَلمُرسَلِینَ﴿۵﴾مَا خَلَقَهُم اَلمُرسِلِینَ اِلَا بِاَلحَقِ وَمَا کَانَ اَللهُ لَیُنظَرَهُم اِلی اَجَلٍ قَرِیبٍ ﴿۶﴾ وَسَبِحَ بِحَمدِ رَبِکَ وَعَلیٌ مِن اِلشَاهِدِینَ﴿۷﴾