نسل ما برای اینکه کشوری آزاد و آباد داشته باشند انقلاب نمودند؛ درست است که این انقلاب توسط خمینی شیاد ربوده شد، اما اینکه چرا خمینی و اسلامگرایان توانستند به چنین مهمی دست یابند، پرسشی است اساسی که باید موشکافانه و بدون هرگونه تعصب و پیش داوری به آن پرداخته شود.
قطع به یقین انقلاب 57 راهی بود برای رسیدن به آزادی؛ ایرادی بر انقلابیون آن زمان نیست، بلکه دلیل به انحراف کشیده شدن آن را باید در رهبران و به اصطلاح روشنفکران دینی آن جست؛ از بازرگان گرفته تا شریعتی و آیت الله شریعتمداری و منتظری؛ از مسعود رجوی که انقلاب را به فاز خشونت برد گرفته تا خود محمد رضا پهلوی؛ پادشاه سابق ایران زمانی فریاد آزادی خواهی و انقلاب مردم را شنید که خیلی دیر شده بود، او انسان ضعیفی بود که کشور را رها نمود تا سرنوشت آن به دست قضا رقم خورده شود. در آن زمان تنها گروه مدعی که هیچگاه فرصت به دست گرفتن قدرت را در ایران نداشته بود همین روحانیون اسلامگرا بودند، گرچه این روحانیون در زمان پادشاهان صفوی، مرشد اصلی ایشان در کشتار ایرانیانی بودند که قرائت آنان را از اسلام قبول نداشتند، اما در آن زمان نیز قدرت غالب دست خود پادشاه بود که هدفی جز مقابله با عثمانی نداشت، روحانیون آن دوران در واقع ابزاری بودند در دست پادشاه.
به نظر من دلیل اصلی به بیراهه کشیده شدن انقلاب 57 را باید در ذات اسلام جست؛ در تاریخ ما هیچگاه به صورت جدی دین اسلام به چالش و نقد کشیده نشده است، اسلام مساوی بود(کما اینکه اکنون نیز اکثریت جامعه چنین میاندیشند) با تمام خوبیها، مردم آن زمان روحانیون را انسانهائی پاکسرشت و نیکگفتار میدانستند، تصور جمهور مردم بر این بود که اسلام تنها راه نجات و سعادت بشر میباشد؛ دین ریشه در تاریخ ما دارد، دلیل اصلی سکوت و سپس پذیرش اسلام توسط ایرانیان در 1300 سال پیش را باید در این موضوع جست، انگار ما توانائی جداسازی دین را از خویشتن نداریم، در آن زمان پادشاهان ستمگر ساسانی با کمک روحانیون زرتشتی چنان بلائی بر تاریخ و فرهنگ ما آوردند که مردم حاضر شدند یوغ تازیان را بپذیرند؛ هرگونه نگاه متعصبانه با این امر ما را از کنکاش در تاریخ خویش و پیدا نمودن راه درست رسیدن به جامعهای باز و پیشرفته باز خواهد داشت؛ اکنون نیز شرایطی تقریبا مشابه آن زمان بر کشور ما حاکم است به گونهای که اگر همین امروز نیروئی خارجی به بهانهی آوردن آزادی و شرف به ایران، وارد کارزار با میهنمان گردد یقینا اکثریت مردم سکوت را پیشه خواهند کرد. دلیل دیگری که میتوان در به بیراهه رفتن این انقلاب بیان نمود، دروغهائی بود که اسلام خمینی به او یاد داده بود، این جنبه از اسلام نه تنها مردم عادی که به یقین روشنفکران آن دوران نیز از آن آگاه نبودند، تقیه یا همان دروغ شرعی چیزی که در فقه شیعی 90% دین را شامل میشود(1)، روشنفکران جامعهی آن زمان ما که با موج کمونیسم در جهان مواجه بودند هرگز اندک گمانی در اندیشهی خویش راه ندادند که ممکن است خمینی و در حالت کلی روحانیت مرجع اینگونه زیر سخنانش را بزند و علنا به آنان دروغ بگوید!
باید دانسته شود دلیل اصلی اینکه چرا اکنون مردم ایران به انقلابی دوباره دست نمیزنند در میزان هزینهی بالا و ریسکپذیری زیاد آن است، تمامی انقلابها مانند اسب چموشی هستند که تنها سوارکارانی دانا توانائی رام کردنش را دارند.
من در اینجا روی سخنم با جوانانی است که کینهی کسانی را به دل گرفتهاند که سال 57 انقلاب نمودند!
شاه انسان خودکامهای بود که خود را مقدس جلوه میداد، تقدس او از نوع پادشاهان بود، او نیز مانند خمینی خود را خدائی و سایهی خدا القا مینمود و شعار "خدا" ، "شاه" و "مردم" را به گونهای در میان مردم القا مینمود که همگان باورمان شده بود او سایهی خداست؛ یقینا شما آن روزها را به یاد نمیآورید، من از خودم میگیرم، القائات حکومتی به حدی بود که من شاه را موجودی در حد معاون خدا تصور میکردم، اگر میخواهید درک نمائید که تودهی مردم چه تصوری از شاه داشتند خوب به اتفاقات کرهی شمالی توجه نمائید، میدانم که تصورش برای شما خیلی سخت است، این فضا را درنظر بگیرید حال کسی بیاید و به این شاه توهین نماید، بر علیهاش شعار دهد و هیچ بلائی هم بر سرشان نیاید ایا جلو چنین ملتی را میتوان گرفت؟ شاید شما ندانید اما رادیوی "بی بی سی" به رسانهی اصلی مخالفبن تبدیل شده بود(در نظر بگیرید که در آن هنگام شاید این رادیو تنها صدای غیر حکومتی بود که از رادیوئی شنیده میشد)؛ قطع به یقین خمینی یکی از ارکان این انقلاب بود، او کتاب حکومت اسلامی را سالها پیش از انقلاب 57 نوشته بود، وی بت شاه را شکست و همگان دانستند که او سایهی خدا بر مردم نیست، اما متأسفانه خود بتی شد بدتر از محمد رضا پهلوی؛ انگار فرهنگ ماست که باید همواره خدائی زمینی داشته باشیم؛ آیا فرهنگ غلط دینی ما نبود که خمینی را به درون ماه فرستاد؟ آیا از کسی که مردم اینگونه او را مقدس میدانستند انتظار داشتید که خودکامه نباشد؟ ریشه تقدس خمینی در کدامین ایدئولوژی نهفته است؟ آیا منطقی است که در راه مبارزه با دیتکاتور مذهبی گام برداریم بدون اینکه با ریشهی این خودبزرگ بینی مبارزه نمائیم؟ مگر میشود اسلام را خالی از هرگونه ایرادی دانست و همزمان از عالمان دین انتقاد نمود؟ چرا مانع از به نقد کشیدن دین در میان تودهی مردم هستند، خود شما در این راه چه اندازه کوشش نمودهاید؟ مگر میشود به دمکراسی رسید و همچنان مردم را از شناخت ایدئولوژی که کشورشان و خودشان هدایت مینماید دور نگه داشت؟
من در اینجا روی سخنم با جوانانی است که کینهی کسانی را به دل گرفتهاند که سال 57 انقلاب نمودند!
پس برای نجات ایران و ایرانی از یوغ استبداد راهی جز کنکاش در باورهایمان نداریم، در حال حاضر ریشهی تمامی این باورها در اسلام نهفته است،.....
برای رسیدن به دمکراسی راهی جز نقد دین و شکستن تابوهای دینی که در واقع پوششی هستند برای جنایت وجود ندارد.
===================================
(1) کلینی این را در اصول کافی بیان نموده است.
(1) کلینی این را در اصول کافی بیان نموده است.
No comments:
Post a Comment