6/15/13

شاید حق با شما باشد.

       هنگامی که به وضعیت مردم نگاه می‌کنیم، همگی خواهان تغییر وضعیت و ناراضی از وضع موجود هستند، اگر سوار تاکسی شوی  یا در ضفهائی از صفوف مختلفی که جمهوری اسلامی برایت درست کرده‌ است با کسی سفره‌ی دلت را باز کنی متوجه می‌شوی که او هم ناراضی است، ناراضی از وضعیت خویش و میهن خویش، تقریبا در میان توده‌ی مردم کسی را پیدا نمی‌کنی که نه تنها از رهبران کشور بلکه حتی از آخوند جماعت راضی باشد.
           تجربه تاریخی به ما نشان داده که هیچ انقلابی به خاطر فقر اقتصادی صورت نگرفته، مردم ما هم از این قاعده مستثنی نیستند، آنان در این تاریکی اگر سوسوی نوری را مشاهده نمایند به امید دیدن خورشید به سویش می‌روند؛ اعتقاد من و بسیاری مانند این است که نباید منتظر تابش نور بشینیم بلکه خود باید نور را بسازیم ولی چگونه؟ امروز با خود کلنجار رفتم که شاید تو در اشتباهی! چگونه در تاریکی با دستان بسته شده‌ی خالی، نوری را بسازند؟ چرا نباید از روزنه‌ی امیدی که ممکن است در دل تاریکی ایجاد می‌شود استفاده کنند؟ آیا اگر ابزار رسیدن به قله را نداریم راضی به ماندن در ته دره شویم؟
     اما در مورد انتخابات و مخصوصا انتخابات ریاست جمهوری اخیر، من از جمله تحریمی‌ها بودم و به کسی رأی ندادم، امروز باید شجاعت آن را داشته باشم که نگرشم را دوباره سبک و سنگین کنم که اگر من انتخابات را تحریم کردم گزینه‌ی جایگزین آن برایم چه بود؟ تماشا و منتظر رسیدن سوشیانش؟ اگر ته چاهی باشم و طنابی به سویم فرستاده شود به خاطر ترس از اسارت باید همانجا بمانم؟  درست است که شرط تأیید صلاحیت هر کاندیدائی التزام عملی به ولایت فقیه و به اصطلاح بله قربان گوی خامنه‌ای بودن است، ولی باید در نظر بگیریم که انسانها روبات نیستند و شخصیت هر انسانی با دیگری تفاوت دارد، چرا نباید بین راضی شدن به وضعیت موجود و گزینه‌ای که ممکن است امیدی در آن نهفته باشید دومی را انتخاب نکنیم؟
 
    

No comments: