امروز هفتم آبان روز جهانی کوروش میباشد، مناسبتی که به خاطر سالگرد فرمان حقوق بشری او نامیده شده است، در اینجا این فرمان را با حدیثی از محمد ابن عبدالله مقایسه میشود.
أمرت أن أقاتل الناس حتى يشهدوا ألا إله إلا الله وأن محمدا رسول الله ، ويقيموا الصلاة ويؤتوا الزكاة ، فإذا فعلوا ذلك عصموا مني دماءهم وأموالهم إلا بحق الإسلام وحسابهم على الله".
به من (از سوی الله) دستور داده شده با مردم بجنگم تا گواهی دهند که غیر از الله خدائی نیست و محمد فرستادهی اوست و (مانند ما) نماز بخوانند و زکات را پرداخت کنند؛ پس اگر این را انجام دادند، خون و مال اينها از جانب من محترم است مگر به حق اسلام و حساب آنها با الله است.
(1)
اما منشور کوروش:
ترجمهی آن:
ﺳﭙﺎﻫﻴﺎن ﮔﺴﺘﺮدهام ﺑﺎ آراﻣﺶ درون ﺑﺎﺑﻞ ﮔﺎم ﺑﺮمی داﺷﺘﻨﺪ. ﻧﮕﺬاﺷﺘﻢ ﻛسی ﻫﺮاس آﻓﺮﻳﻦ ﺑﺎﺷﺪ،ﺟﺎﻳﮕﺎه ﺳﺮوری را ﺑﺎ ﺟﺸﻦ و ﺷﺎدﻣﺎنی در ﻛﺎخ ﺷﺎهی ﺑﺮﭘﺎ ﻛﺮدم. ﻣﺮدوک، ﺳﺮور ﺑﺰرگ، ﻗﻠﺐ ﮔﺸﺎده ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﺑﺎﺑﻞ را دوﺳﺖ دارد، ﻣﻦ ﻫﺮ روز ﺗﺮﺳﻨﺪه در پی ﻧﻴﺎﻳﺶ او ﺑﻮدم. خستگیﻫﺎﻳﺸﺎن را ﺗﺴﻜﻴﻦ دادم و از ﺑﻨﺪﻫﺎ رﻫﺎﻳﺸﺎن ﻛﺮدم. ﻣﺮدوک، ﺳﺮور ﺑﺰرگ، از رﻓﺘﺎر ﺷﺎدﻣﺎن ﮔﺸﺖ و در پی امنیت ﺑﺎﺑﻞ و همه ﺟﺎﻳﮕﺎهﻫﺎی ﻣﻘﺪﺳﺶ ﺑﻮدم. ﺑﺮای ﻣﺮدم ﺑﺎﺑﻞ که ﻳﻮغی ﺑﺮ آﻧﺎن ﻧﻬﺎده ﺑﻮد ﻛﻪ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪﺷﺎن ﻧﺒﻮد ﺑﺮکتی ﻧﻴﻜﻮ ارزانی داﺷﺖ. ﺑﮕﺬار ﻣﺎ ﺑﺎ ﺷﺎدی در ﺑﺮاﺑﺮش ﺑﺎﺷﻴﻢ، در آراﻣﺶ. ﺑﻪ واﻻﻳﺶ، همه ﺷﺎﻫﺎنی ﻛﻪ ﺑﺮ ﺗﺨﺖ ﻧﺸﺴﺘﻪاﻧﺪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻛﻮرش، ﺷﺎهی ﻛﻪ از او ﻣﻲ ﺗﺮﺳﺪ و ﻛﻤﺒﻮﺟﻴﻪ ﭘﺴﺮ تنی همه ﺳﭙﺎﻫﻴﺎﻧﻢ...(2)
==================================================================
(1) (صحیح بخاری کتاب الجهاد و السیر حدیث شماره 2786 )
این حدیث در صحیح مسلم کتاب الایمان نیز آمده است.
همچنین در منابع مختلف شیعه:
فانما امرت ان اقاتل الناس حتی یقولوا لا اله الا الله فاذا قالوها عصموا منی دمائهم و اموالهم.
بحارالانوار، ج 65، ص 242
أمرت أن أقاتل الناس حتى يشهدوا ألا إله إلا الله وأن محمدا رسول الله ، ويقيموا الصلاة ويؤتوا الزكاة ، فإذا فعلوا ذلك عصموا مني دماءهم وأموالهم إلا بحق الإسلام وحسابهم على الله".
به من (از سوی الله) دستور داده شده با مردم بجنگم تا گواهی دهند که غیر از الله خدائی نیست و محمد فرستادهی اوست و (مانند ما) نماز بخوانند و زکات را پرداخت کنند؛ پس اگر این را انجام دادند، خون و مال اينها از جانب من محترم است مگر به حق اسلام و حساب آنها با الله است.
(1)
اما منشور کوروش:
ترجمهی آن:
ﺳﭙﺎﻫﻴﺎن ﮔﺴﺘﺮدهام ﺑﺎ آراﻣﺶ درون ﺑﺎﺑﻞ ﮔﺎم ﺑﺮمی داﺷﺘﻨﺪ. ﻧﮕﺬاﺷﺘﻢ ﻛسی ﻫﺮاس آﻓﺮﻳﻦ ﺑﺎﺷﺪ،ﺟﺎﻳﮕﺎه ﺳﺮوری را ﺑﺎ ﺟﺸﻦ و ﺷﺎدﻣﺎنی در ﻛﺎخ ﺷﺎهی ﺑﺮﭘﺎ ﻛﺮدم. ﻣﺮدوک، ﺳﺮور ﺑﺰرگ، ﻗﻠﺐ ﮔﺸﺎده ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﺑﺎﺑﻞ را دوﺳﺖ دارد، ﻣﻦ ﻫﺮ روز ﺗﺮﺳﻨﺪه در پی ﻧﻴﺎﻳﺶ او ﺑﻮدم. خستگیﻫﺎﻳﺸﺎن را ﺗﺴﻜﻴﻦ دادم و از ﺑﻨﺪﻫﺎ رﻫﺎﻳﺸﺎن ﻛﺮدم. ﻣﺮدوک، ﺳﺮور ﺑﺰرگ، از رﻓﺘﺎر ﺷﺎدﻣﺎن ﮔﺸﺖ و در پی امنیت ﺑﺎﺑﻞ و همه ﺟﺎﻳﮕﺎهﻫﺎی ﻣﻘﺪﺳﺶ ﺑﻮدم. ﺑﺮای ﻣﺮدم ﺑﺎﺑﻞ که ﻳﻮغی ﺑﺮ آﻧﺎن ﻧﻬﺎده ﺑﻮد ﻛﻪ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪﺷﺎن ﻧﺒﻮد ﺑﺮکتی ﻧﻴﻜﻮ ارزانی داﺷﺖ. ﺑﮕﺬار ﻣﺎ ﺑﺎ ﺷﺎدی در ﺑﺮاﺑﺮش ﺑﺎﺷﻴﻢ، در آراﻣﺶ. ﺑﻪ واﻻﻳﺶ، همه ﺷﺎﻫﺎنی ﻛﻪ ﺑﺮ ﺗﺨﺖ ﻧﺸﺴﺘﻪاﻧﺪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻛﻮرش، ﺷﺎهی ﻛﻪ از او ﻣﻲ ﺗﺮﺳﺪ و ﻛﻤﺒﻮﺟﻴﻪ ﭘﺴﺮ تنی همه ﺳﭙﺎﻫﻴﺎﻧﻢ...(2)
==================================================================
(1) (صحیح بخاری کتاب الجهاد و السیر حدیث شماره 2786 )
این حدیث در صحیح مسلم کتاب الایمان نیز آمده است.
همچنین در منابع مختلف شیعه:
فانما امرت ان اقاتل الناس حتی یقولوا لا اله الا الله فاذا قالوها عصموا منی دمائهم و اموالهم.
بحارالانوار، ج 65، ص 242
(1) ترجمه از شاهرخ رزمجو در بخش خاورمیانهی موزهی بریتانیا:
1) ]آن هنگام که ............. مردو[ک، پادشاه همه آسمان ها و زمين، کسي که ....، ... که با ...يش سرزمين هاي دشمنانش (؟) را لگدکوب مي کند
2) ]..................[ با دانايي گسترده، ... کسي که گوشه هاي جهان را زير نظر دارد، 3) ]..................[ ...فرزند ارشد ]او[ (= بلشزر، فرومايه اي) به سروري سرزمينش گمارده شد، 4) ]..................[ ]اما[ او ]فرمانروايي؟ سا[ختگي بر آنان قرار داد، 5) نمونه اي ساختگي از اسگيل سا]خت و[ ............... براي (شهر) اور و ديگر جايگاه هاي مقدس ]فرستاد؟[
6) آيين هايي که شايسته آنان (خدايان/پرستشگاه ها) نبود. پيشکشي ]هايي ناپاک[ ................... گستاخانه ]...[ هر روز ياوه سرايي مي کرد و ]اها[ نت آميز 7) (او) پيشکشي هاي روزانه را باز داشت. او در ]آيين ها دست برد و[ ................ درون پرستشگاه ها برقرار ]کرد[. در انديشه اش به ترس از مردوک شاه خدايان پايان داد. 8) هر روز به شهرش (= شهر مردوک) بدي روا مي داشت. ............. همه مردما]نش را ...[ (= مردمان مردوک) را با يوغي رها نشدني به نابودي کشاند. 9) انليل خدايان (= مردوک)، از شکوه ايشان بسيار خشمگين شد، و ............ قلمرو آنان. خداياني که درون آن ها مي زيستند محراب هاي شان را رها کردند، 10) خشمگين از اين که او (= نبونئيد) (آنان را) (= خدايان غير بابلي) به شوانه (= بابل) وارد کرده بود. ]دل[ مردوک بلند ]پايه، انليل خدايان[ برحم آمد ... (او) بر همه زيستگاه هايي که جايگاه هاي مقدس شان ويران گشته بود 11) و مردم سرزمين سومر و اکد که هم چون کالبد مردگان شده بودند، انديشه کرد (و) بر آنان رحم آورد. او همه سرزمين ها را جست و بررسي کرد، 12) شاهي دادگر را جست وجو کرد که دل خواهش باشد. او کوروش، شاه (شهر) انشان را به دستانش گرفت، و او را به نام خواند، (و) شهرياري او بر همگان را به آواي بلند اعلام کرد. 13) او (= مردوک) سرزمين گوتي (و) همه سپاهيان مادي را در برابر پاهاي او (= کوروش) به کرنش درآورد و همه مردمان سرسياه (= عامه مردم) را که (مردوک) به دستان او (= کوروش) سپرده بود، 14) به دادگري و راستي شباني کرد. مردوک، سرور بزرگ، که پرورنده مردمانش است، به کارهاي نيک او (= کوروش) و دل راستينش به شادي نگريست 15) (و) او را فرمان داد تا بسوي شهرش (= شهر مردوک)، بابل، برود. او را واداشت (تا) راه تينتير (= بابل) را در پيش گيرد، و، هم چون دوست و همراهي در کنارش گام برداشت. 16) سپاهيان گسترده اش که شمارشان هم چون آب يک رودخانه شمردني نبود، پوشيده در جنگ افزار ها در کنارش روان بودند. 17) (مردوک) او را بدون جنگ و نبرد به درون شوانه (= بابل) وارد کرد. او شهرش، بابل را از سختي رهانيد. او (= مردوک) نبونئيد، شاهي را که از او نمي هراسيد، در دستش (= دست کوروش) نهاد. 18) همه مردم تينتير (= بابل)، تمامي سرزمين هاي سومر و اکد، بزرگان و فرمانداران در برابرش کرنش کردند (و) بر پاهايش بوسه زدند، از پادشاهي او شادمان گشتند (و) چهره هاي شان درخشان شد. 19) (مردوک) سروري که با ياري اش به مردگان زندگي بخشيد (و) آن که همه را از سختي و دشواري رهانيد، آنان او را به شادي ستايش کردند و نامش را ستودند. 20) منم کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه نيرومند، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهار گوشه جهان. 21) پسر کمبوجيه، شاه بزرگ، شاه شهر انشان، نوه کوروش، شاه بزرگ، شا]ه شهر[ انشان، از نسل چيش پيش، شاه بزرگ، شاه شهرانشان. 22) دودمان جاودانه پادشاهي که (خدايان) بل و نبو فرمانرواييش را دوست دارند (و) پادشاهي او را با دلي شاد ياد مي کنند. آنگاه که با آشتي به در]ون[ بابل آمدم، 23) جايگاه سروري (خود) را با جشن و شادماني در کاخ شاهي برپا کردم. مردوک، سرور بزرگ، قلب گشاده کسي که بابل را دوست دارد، ]هم چون سرنو[شتم به من ]بخشيد[ (و) من هر روز ترسنده در پي نيايش او بودم. 24) سپاهيان گسترده ام با آرامش درون بابل گام برمي داشتند. نگذاشتم کسي در همه ]سومر و[ اکد هراس آفرين باشد. 25) در پي امنيت ]شهر[ بابل و همه جايگاه هاي مقدسش بودم. براي مردم بابل .................. که برخلاف خوا]ست خدايان[ يوغي بر آنان نهاده بود که شايسته شان نبود، 26) خستگي هاي شان را تسکين دادم (و) از بندها (؟) رهاي شان کردم. مردوک، سرور بزرگ، از رفتار ]نيک من[ شادمان گشت (و) 27) به من کوروش، شاهي که از او مي ترسد و کمبوجيه پسر تني ]ام و به[ همه سپاهيانم، 28) برکتي نيکو ارزاني داشت. بگذار ما با شادي در برابرش باشيم، در آرامش. به ]فرمان[ والايش، همه شاهاني که بر تخت نشسته اند، 29) از هر گوشه (جهان)، از درياي بالا تا درياي پايين، آنان که در سرزمين هاي دور دست مي زيند، (و) همه شاهان سرزمين امورو که در چادرها زندگي مي کنند، همه آنان، 30) باج سنگين شان را به شوانه (بابل) آوردند و بر پاهايم بوسه زدند. از ]شوانه = بابل[ تا شهر آشور و شوش، 31) اکد، سرزمين اشنونه، زمبن، شهر متورنو، در، تا مرز گوتي، جا]يگاه هاي مقدس آن سو[ي دجله که از ديرباز محراب هاي شان ويران شده بود،
32) خداياني را که درون آن ها ساکن بودند، به جايگاه هاي شان بازگرداندم و (آنان را) در جايگاه ابدي خودشان نهادم. همه مردمان آنان (= آن خدايان) را گرد آوردم و به سکونتگاه هاي شان بازگرداندم و 33) خدايان سرزمين سومر و اکد را که نبونئيد در ميان خشم سرور خدايان به شوانه (= بابل) آورده بود، به فرمان مردوک، سرور بزرگ، به سلامت 34) به جايگاه شان بازگرداندم، جايگاهي که دل شادشان مي سازد. باشد تا خداياني که به درون نيايشگاه هاي شان بازگرداندم، 35) هر روز در برابر بل و نبو، روزگاري دراز (= عمري طولاني) برايم خواستار شوند (و) کارهاي نيکم را يادآور شوند و به مردوک، سرورم چنين بگويند که «کوروش، شاهي که از تو مي ترسد و کمبوجيه پسرش 36) ... بگذار آنان سهميه رسان نيايشگاه هاي مان باشند، تا روزگاران دراز (؟) ... و باشد که مردمان بابل ]شاهي[ (او را) بستايند.» من همه سرزمين ها را در صلح قرار دادم. 37) ......... ]غا[ز، دو مرغابي، ده کبوتر، بيش تر از ]پيشکشي پيشين[ غاز و مرغابي و کبوتري که ......
38) ... ]روزا[نه افزودم. ............. در پي استوار کردن باروي ديوار ايمگور انليل، ديوار بزرگ بابل برآمدم.
محمد ابن عبدالله: به من دستور داده شده با مردم غیر مسلمان بجنگم تا مسلمان شوند.
2) ]..................[ با دانايي گسترده، ... کسي که گوشه هاي جهان را زير نظر دارد، 3) ]..................[ ...فرزند ارشد ]او[ (= بلشزر، فرومايه اي) به سروري سرزمينش گمارده شد، 4) ]..................[ ]اما[ او ]فرمانروايي؟ سا[ختگي بر آنان قرار داد، 5) نمونه اي ساختگي از اسگيل سا]خت و[ ............... براي (شهر) اور و ديگر جايگاه هاي مقدس ]فرستاد؟[
6) آيين هايي که شايسته آنان (خدايان/پرستشگاه ها) نبود. پيشکشي ]هايي ناپاک[ ................... گستاخانه ]...[ هر روز ياوه سرايي مي کرد و ]اها[ نت آميز 7) (او) پيشکشي هاي روزانه را باز داشت. او در ]آيين ها دست برد و[ ................ درون پرستشگاه ها برقرار ]کرد[. در انديشه اش به ترس از مردوک شاه خدايان پايان داد. 8) هر روز به شهرش (= شهر مردوک) بدي روا مي داشت. ............. همه مردما]نش را ...[ (= مردمان مردوک) را با يوغي رها نشدني به نابودي کشاند. 9) انليل خدايان (= مردوک)، از شکوه ايشان بسيار خشمگين شد، و ............ قلمرو آنان. خداياني که درون آن ها مي زيستند محراب هاي شان را رها کردند، 10) خشمگين از اين که او (= نبونئيد) (آنان را) (= خدايان غير بابلي) به شوانه (= بابل) وارد کرده بود. ]دل[ مردوک بلند ]پايه، انليل خدايان[ برحم آمد ... (او) بر همه زيستگاه هايي که جايگاه هاي مقدس شان ويران گشته بود 11) و مردم سرزمين سومر و اکد که هم چون کالبد مردگان شده بودند، انديشه کرد (و) بر آنان رحم آورد. او همه سرزمين ها را جست و بررسي کرد، 12) شاهي دادگر را جست وجو کرد که دل خواهش باشد. او کوروش، شاه (شهر) انشان را به دستانش گرفت، و او را به نام خواند، (و) شهرياري او بر همگان را به آواي بلند اعلام کرد. 13) او (= مردوک) سرزمين گوتي (و) همه سپاهيان مادي را در برابر پاهاي او (= کوروش) به کرنش درآورد و همه مردمان سرسياه (= عامه مردم) را که (مردوک) به دستان او (= کوروش) سپرده بود، 14) به دادگري و راستي شباني کرد. مردوک، سرور بزرگ، که پرورنده مردمانش است، به کارهاي نيک او (= کوروش) و دل راستينش به شادي نگريست 15) (و) او را فرمان داد تا بسوي شهرش (= شهر مردوک)، بابل، برود. او را واداشت (تا) راه تينتير (= بابل) را در پيش گيرد، و، هم چون دوست و همراهي در کنارش گام برداشت. 16) سپاهيان گسترده اش که شمارشان هم چون آب يک رودخانه شمردني نبود، پوشيده در جنگ افزار ها در کنارش روان بودند. 17) (مردوک) او را بدون جنگ و نبرد به درون شوانه (= بابل) وارد کرد. او شهرش، بابل را از سختي رهانيد. او (= مردوک) نبونئيد، شاهي را که از او نمي هراسيد، در دستش (= دست کوروش) نهاد. 18) همه مردم تينتير (= بابل)، تمامي سرزمين هاي سومر و اکد، بزرگان و فرمانداران در برابرش کرنش کردند (و) بر پاهايش بوسه زدند، از پادشاهي او شادمان گشتند (و) چهره هاي شان درخشان شد. 19) (مردوک) سروري که با ياري اش به مردگان زندگي بخشيد (و) آن که همه را از سختي و دشواري رهانيد، آنان او را به شادي ستايش کردند و نامش را ستودند. 20) منم کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه نيرومند، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهار گوشه جهان. 21) پسر کمبوجيه، شاه بزرگ، شاه شهر انشان، نوه کوروش، شاه بزرگ، شا]ه شهر[ انشان، از نسل چيش پيش، شاه بزرگ، شاه شهرانشان. 22) دودمان جاودانه پادشاهي که (خدايان) بل و نبو فرمانرواييش را دوست دارند (و) پادشاهي او را با دلي شاد ياد مي کنند. آنگاه که با آشتي به در]ون[ بابل آمدم، 23) جايگاه سروري (خود) را با جشن و شادماني در کاخ شاهي برپا کردم. مردوک، سرور بزرگ، قلب گشاده کسي که بابل را دوست دارد، ]هم چون سرنو[شتم به من ]بخشيد[ (و) من هر روز ترسنده در پي نيايش او بودم. 24) سپاهيان گسترده ام با آرامش درون بابل گام برمي داشتند. نگذاشتم کسي در همه ]سومر و[ اکد هراس آفرين باشد. 25) در پي امنيت ]شهر[ بابل و همه جايگاه هاي مقدسش بودم. براي مردم بابل .................. که برخلاف خوا]ست خدايان[ يوغي بر آنان نهاده بود که شايسته شان نبود، 26) خستگي هاي شان را تسکين دادم (و) از بندها (؟) رهاي شان کردم. مردوک، سرور بزرگ، از رفتار ]نيک من[ شادمان گشت (و) 27) به من کوروش، شاهي که از او مي ترسد و کمبوجيه پسر تني ]ام و به[ همه سپاهيانم، 28) برکتي نيکو ارزاني داشت. بگذار ما با شادي در برابرش باشيم، در آرامش. به ]فرمان[ والايش، همه شاهاني که بر تخت نشسته اند، 29) از هر گوشه (جهان)، از درياي بالا تا درياي پايين، آنان که در سرزمين هاي دور دست مي زيند، (و) همه شاهان سرزمين امورو که در چادرها زندگي مي کنند، همه آنان، 30) باج سنگين شان را به شوانه (بابل) آوردند و بر پاهايم بوسه زدند. از ]شوانه = بابل[ تا شهر آشور و شوش، 31) اکد، سرزمين اشنونه، زمبن، شهر متورنو، در، تا مرز گوتي، جا]يگاه هاي مقدس آن سو[ي دجله که از ديرباز محراب هاي شان ويران شده بود،
32) خداياني را که درون آن ها ساکن بودند، به جايگاه هاي شان بازگرداندم و (آنان را) در جايگاه ابدي خودشان نهادم. همه مردمان آنان (= آن خدايان) را گرد آوردم و به سکونتگاه هاي شان بازگرداندم و 33) خدايان سرزمين سومر و اکد را که نبونئيد در ميان خشم سرور خدايان به شوانه (= بابل) آورده بود، به فرمان مردوک، سرور بزرگ، به سلامت 34) به جايگاه شان بازگرداندم، جايگاهي که دل شادشان مي سازد. باشد تا خداياني که به درون نيايشگاه هاي شان بازگرداندم، 35) هر روز در برابر بل و نبو، روزگاري دراز (= عمري طولاني) برايم خواستار شوند (و) کارهاي نيکم را يادآور شوند و به مردوک، سرورم چنين بگويند که «کوروش، شاهي که از تو مي ترسد و کمبوجيه پسرش 36) ... بگذار آنان سهميه رسان نيايشگاه هاي مان باشند، تا روزگاران دراز (؟) ... و باشد که مردمان بابل ]شاهي[ (او را) بستايند.» من همه سرزمين ها را در صلح قرار دادم. 37) ......... ]غا[ز، دو مرغابي، ده کبوتر، بيش تر از ]پيشکشي پيشين[ غاز و مرغابي و کبوتري که ......
38) ... ]روزا[نه افزودم. ............. در پي استوار کردن باروي ديوار ايمگور انليل، ديوار بزرگ بابل برآمدم.
محمد ابن عبدالله: به من دستور داده شده با مردم غیر مسلمان بجنگم تا مسلمان شوند.
No comments:
Post a Comment