ما هنوز یاد نگرفتهایم که واقعیات را آنگونه که هستند ببینیم؛ همه میخواهیم آنگونه که دوست داریم، ببینیم؛ اگر کسی مخالف اسلام است، او باید مخالف مطلق و دشمن این دین باشد، حق ندارد نقدی منطقی بر اسلام بزند!
اگر کسی با دید سیاسی ما مخالف است، باز در صف دشمن قرار دارد و مستحق همهگونه توهین و افتراست. این منطق متأسفانه در جامعهی ما عمومیت دارد، به گونهای که مخالف با دشمن برابر است، از خامنهای گرفته که هنگام بررسی قتلهای زنجیرهای، داریوش فروهر را دشمن بیآزار خواند تا بسیاری از منتقدان سکولار و ... .
نمونهی بارز این منطق، بیانصافیهائی است که الان در حق نیکآهنگ کوثر مشاهده میگردد، او از موسوی کاریکاتوری کشید که البته من هم معتقد بودم در توهینآمیز میباشد، اما این دلیل نمیشود که در حق او سیل تهمتها و افتراها روانه گردد؛ توهینهائی مانند سید علی نیکآهنگ و غیره. من هم معتقدم که روزنامهی حسینیازجو از کار نیکآهنگ خوشحال است. اما این دلیل توهین به این روزنامهنگار نمیگردد.
چرا کارهای جالب و عمیق او در جریان خیزش عمومی پس از تقلب در انتخابات را فراموش کردهایم؟
البته به نظر من ریشهی این جهانبینی ما بسیار عمیق و باید در فرهنگ خویش جستجو نمائیم.
No comments:
Post a Comment