12/25/11

بیائیم درباره‌ی انقلاب 57 و انقلابیون آن زمان منطقی فکر کنیم.


     نسل ما برای اینکه کشوری آزاد و آباد داشته باشند انقلاب نمودند؛ درست است که این انقلاب توسط خمینی شیاد ربوده شد، اما اینکه چرا خمینی و اسلام‌گرایان توانستند به چنین مهمی دست یابند، پرسشی است اساسی که باید موشکافانه و بدون هرگونه تعصب و پیش داوری به آن پرداخته شود.
      قطع به یقین انقلاب 57 راهی بود برای رسیدن به آزادی؛ ایرادی بر انقلابیون آن زمان نیست، بلکه دلیل به انحراف کشیده شدن آن را باید در رهبران و  به اصطلاح روشنفکران دینی آن جست؛ از بازرگان گرفته تا شریعتی و آیت الله شریعتمداری و منتظری؛ از مسعود رجوی که انقلاب را به فاز خشونت برد گرفته تا خود محمد رضا پهلوی؛ پادشاه سابق ایران زمانی فریاد آزادی خواهی و انقلاب مردم را شنید که خیلی دیر شده بود، او انسان ضعیفی بود که کشور را رها نمود تا سرنوشت آن به دست قضا رقم خورده شود. در آن زمان تنها گروه مدعی که هیچگاه فرصت به دست گرفتن قدرت را در ایران نداشته بود همین روحانیون اسلام‌گرا بودند، گرچه این روحانیون در زمان پادشاهان صفوی، مرشد اصلی ایشان در کشتار ایرانیانی بودند که قرائت آنان را از اسلام قبول نداشتند، اما در آن زمان نیز قدرت غالب دست خود پادشاه بود که هدفی جز مقابله با عثمانی نداشت، روحانیون آن دوران در واقع ابزاری بودند در دست پادشاه.
     به نظر من دلیل اصلی به بیراهه کشیده شدن  انقلاب 57 را باید در ذات اسلام جست؛ در تاریخ ما هیچگاه به صورت جدی دین اسلام به چالش و نقد کشیده نشده است، اسلام مساوی بود(کما اینکه اکنون نیز اکثریت جامعه چنین می‌اندیشند) با تمام خوبی‌ها، مردم آن زمان روحانیون را انسانهائی پاک‌سرشت و نیک‌گفتار می‌دانستند، تصور جمهور مردم بر این بود که اسلام تنها راه نجات و سعادت بشر می‌باشد؛ دین ریشه در تاریخ ما دارد، دلیل اصلی سکوت و سپس پذیرش اسلام توسط ایرانیان در 1300 سال پیش را باید در این موضوع جست، انگار ما توانائی جداسازی دین را از خویشتن نداریم، در آن زمان پادشاهان ستمگر ساسانی با کمک روحانیون زرتشتی چنان بلائی بر تاریخ و فرهنگ ما آوردند که مردم حاضر شدند یوغ تازیان را بپذیرند؛ هرگونه نگاه متعصبانه با این امر ما را از کنکاش در تاریخ خویش و پیدا نمودن راه درست رسیدن به جامعه‌ای باز و پیشرفته باز خواهد داشت؛ اکنون نیز شرایطی تقریبا مشابه آن زمان بر کشور ما حاکم است به گونه‌ای که اگر همین امروز نیروئی خارجی به بهانه‌ی آوردن آزادی و شرف به ایران، وارد کارزار با میهنمان گردد یقینا اکثریت مردم سکوت را پیشه خواهند کرد. دلیل دیگری که می‌توان در به بیراهه رفتن این انقلاب بیان نمود، دروغهائی بود که اسلام خمینی به او یاد داده بود، این جنبه از اسلام نه تنها مردم عادی که به یقین روشنفکران آن دوران نیز از آن آگاه نبودند، تقیه یا همان دروغ شرعی چیزی که در فقه شیعی 90% دین را شامل می‌شود(1)، روشنفکران جامعه‌ی آن زمان ما که با موج کمونیسم در جهان مواجه بودند هرگز اندک گمانی در اندیشه‌ی خویش راه ندادند که ممکن است خمینی و در حالت کلی روحانیت مرجع اینگونه زیر سخنانش را بزند و علنا به آنان دروغ بگوید!
      باید دانسته شود دلیل اصلی اینکه چرا اکنون مردم ایران به انقلابی دوباره دست نمی‌زنند در میزان هزینه‌ی بالا و ریسک‌پذیری زیاد آن است، تمامی انقلاب‌ها مانند اسب چموشی هستند که تنها سوارکارانی دانا توانائی رام کردنش را دارند.
      من در اینجا روی سخنم با جوانانی است که کینه‌ی کسانی را به دل گرفته‌اند که سال 57 انقلاب نمودند!
    شاه انسان خودکامه‌ای بود که خود را مقدس جلوه می‌داد، تقدس او از نوع پادشاهان بود، او نیز مانند خمینی خود را خدائی و سایه‌ی خدا القا می‌نمود و شعار "خدا" ، "شاه" و "مردم" را به گونه‌ای در میان مردم القا می‌نمود که همگان باورمان شده بود او سایه‌ی خداست؛ یقینا شما آن روزها را به یاد نمی‌آورید، من از خودم می‌گیرم، القائات حکومتی به حدی بود که من شاه را موجودی در حد معاون خدا تصور می‌کردم، اگر می‌خواهید درک نمائید که توده‌ی مردم چه تصوری از شاه داشتند خوب به اتفاقات کره‌ی شمالی توجه نمائید، می‌دانم که تصورش برای شما خیلی سخت است، این فضا را درنظر بگیرید حال کسی بیاید و به این شاه توهین نماید، بر علیه‌اش شعار دهد و هیچ بلائی هم بر سرشان نیاید ایا جلو چنین ملتی را می‌توان گرفت؟ شاید شما ندانید اما رادیوی "بی بی سی" به رسانه‌ی اصلی مخالفبن تبدیل شده بود(در نظر بگیرید که در آن هنگام شاید این رادیو تنها صدای غیر حکومتی بود که از رادیوئی شنیده می‌شد)؛ قطع به یقین خمینی یکی از ارکان این انقلاب بود، او کتاب حکومت اسلامی را سالها پیش از انقلاب 57 نوشته بود، وی بت شاه را شکست و همگان دانستند که او سایه‌ی خدا بر مردم نیست، اما متأسفانه خود بتی شد بدتر از محمد رضا پهلوی؛ انگار فرهنگ ماست که باید همواره خدائی زمینی داشته باشیم؛ آیا فرهنگ غلط دینی ما نبود که خمینی را به درون ماه فرستاد؟ آیا از کسی که مردم اینگونه او را مقدس می‌دانستند انتظار داشتید که خودکامه نباشد؟ ریشه تقدس خمینی در کدامین ایدئولوژی نهفته است؟ آیا منطقی است که در راه مبارزه با دیتکاتور مذهبی گام برداریم بدون اینکه با ریشه‌ی این خودبزرگ بینی مبارزه نمائیم؟ مگر می‌شود اسلام را خالی از هرگونه ایرادی دانست و همزمان از عالمان دین انتقاد نمود؟ چرا مانع از به نقد کشیدن دین در میان توده‌ی مردم هستند، خود شما در این راه چه اندازه کوشش نموده‌اید؟ مگر می‌شود به دمکراسی رسید و همچنان مردم را از شناخت ایدئولوژی که کشورشان  و خودشان هدایت می‌نماید دور نگه داشت؟
    من در اینجا روی سخنم با جوانانی است که کینه‌ی کسانی را به دل گرفته‌اند که سال 57 انقلاب نمودند!
     پس برای نجات ایران و ایرانی از یوغ استبداد راهی جز  کنکاش در باورهایمان نداریم، در حال حاضر ریشه‌ی تمامی این باورها در اسلام نهفته است،.....

برای رسیدن به دمکراسی راهی جز نقد دین و شکستن تابوهای دینی که در واقع پوششی هستند برای جنایت وجود ندارد.

===================================
(1) کلینی این را در اصول کافی بیان نموده است.



11/6/11

این را بخوان سپس اگر مایل بودی به محمد ابن عبدالله احترام بگذار.


این را بخوان سپس اگر مایل بودی به محمد ابن عبدالله احترام بگذار.

داستان حمله به بنی قریظه یکی از دهها جنایات ننگین محمد است، آیا می‌دانید که او دستور داد تا تمام پسرانی که اندک موئی بر پشت التشان روئیده را بالغ بدانند و آنها را بکشند(1)، آیا سزاست که تو به این جنایتکار احترام بگذاری؟

======================================
(1)
مسند أحمد ابن حنبل/جلد42 / ص 237.
 سنن نسائي/ج 11/ص 190
شرح مفصل این داستان در تاریخ طبری

هرگز به جنایتکاری که بدترین جنایات را در حق انسانیت روا داشته است احترام نخواهم گذاشت!

در جنایتکار بودن محمد ابن عبدالله شکی نیست، برای بیان افکارجنایت بار او همین بس که مجوز تجاوز جنسی را به زنان و دختران دگراندیشی که منکر خدای او، الله، بودند و از پذیرش او به عنوان فرستاده‌‎ی همین خدا امتناع ورزیدند را داده است.
اگر بشود تمام جنایاتی که این مرد با نام خدایش، الله، انجام داده را نادیده گرفت؛ آیا می‌توان پذیرفت شخص شیادی با پنهان کردن خویش در پشت خدائی با نام الله مقدس باشد، این آیه از قرآن را باید قاب گرفت و بر بالای تمام مساجد و مدارس دینی نصب کرد، ایه‌ای که مجوز تجاوز جنسی را داده است(1)
آیا می‌توان پذیرفت که خدا انسانهائی را خلق کند، آنان را به گونه‌ای بپروراند که تصور کنند اسلام بر حق نیست و همین خدا به پیامبرش دستور بدهد که با آنان بجنگ و به زنان و دخترانشان تجاوز کن! آیا جنایتکارتر از این خدا دیده‌ای؟
آیا می‌توان پذیرفت که خدا دستور داده باشد حتی اگر پدر و شوهر این خانواده اسیر پیروان الله بگردند، نکاح این پدر با مادر فسخ و مسلمین می‌توانند در مقابل دیدگان پدر، به دختر و همسر او تجاوز نمایند؟
این چه خدائی است که به محمد مجوز فروش زنان و دخترانی را داده است که به اسارت او درآمده‌اند، اگر باور ندارید و منکر این موضوع هستید بروید و تاریخ را بخوانید(2).
من در این مورد حرف‌های زیادی برای گفتن دارم، ولی مگر می‌شود که این جنایات فکر کرد و به حال گذشته‌ی خویش و حال سایر هم‌میهنانی که همچنان این جنایتکار را مقدس می‌دانند نگریست!؟
 آیا می‌دانید هنگامیکه مسلمانان به ایران ما حمله کردند، زنان و دختران بی‌گناه زیادی از ما به عنوان ملک یمین بین مسلمین تقسیم نمودند؟
آیا دلیل کشته شدن عمر را می‌دانید؟
 آیا می‌دانید چرا پیروز نهاوندی، آن دلیر مرد ایرانی، عمر، این پیرو محمد، را به قتل رسانید؟ او همواره با مشاهده‌ی دختران و پسران بی‌گناه ایرانی اشک در چشم‌هایش حلقه می‌زد و می‌گفت: عمر جگرم را سوزانید(3).
درد است احترام نهادن ما ایرانیان به محمد ابن عبدالله و خدای وهمی‌اش؛ درد دشمن پرستی، درد است!
=======================================================================
(1)
وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاء إِلاَّ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ كِتَابَ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَأُحِلَّ لَكُم مَّا وَرَاء ذَلِكُمْ أَن تَبْتَغُواْ بِأَمْوَالِكُم مُّحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُم بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً وَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا تَرَاضَيْتُم بِهِ مِن بَعْدِ الْفَرِيضَةِ إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا (نساء/24) و زنان شوهردار (بر شما حرام است؛) مگر آنهائی كه مالك (آنها در جنگ) شده‏ايد، اينها احكامي است كه الله بر شما مقرر داشته و زنان ديگر غير از اينها (زنانی که در جنگ به غنیمت گرفته اید) در صورتی برای شما حلال است كه با اموال خود آنها را اختيار كنيد در حالي كه پاكدامن باشيد و از زنا خودداري نماييد, پس هنگامیکه از آنها بهره بردید واجب است که مزد آنها را بپردازيد و گناهي بر شما نيست نسبت به آنچه با يكديگر توافق كرده‏ايد بعد از تعيين مهر، الله دانا و حكيم است.

(2)

...آنگاه پیغمبر اموال و زنان و فرزندان بنی‌قریظه را تقسیم کرد(البته یک پنجم سهم خود محمد جنایتکار بود)... .
پیغمبر گروهی از اسیران(زنان، دختران و پسران نوجوان) را به سوی نجد فرستاد(فروخت) و در مقابل، اسب و سلاح خرید....  تاریخ طبری ص 1082


(3)

هنگامیکه اسیران نهاوند را به مدینه می‌آوردند، فیروز ایستاده بود و به اسیران می‌نگریست، کودکان خردسال را که در بین این اسیران بودند دست بر سرهایشان می‌کشید و می‌گریست و می‌گفت عمر جگرم را خون کرد، می‌گویند او قبل از اسلام به اسارت روم افتاده بود و سپس مسلمانان او را اسیر نمودند.
نوشته‌اند این فیروز برده‌ی مغیره بن شعبه بود. بلعمی گوید: که درودگری کردی و هر روز مغیره را دو درم دادی. روزی این فیروز سوی عمر آمد و او با مردی نشسته بود؛ گفت: یا عمر! مغیره بر من غله نهاده است و گران است و نتوانم دادن، بفرمای تا کم کنند. گفت چند است؟ گفت روزی دو درم(سکه‌ی نقره). گفت: چه کار دانی؟ گفت: درودگری دانم و نقاشم و کَنده‌گر و آهنگری نیز دانم. پس عمر گفت: چندین کار که تو دانی  دو درم روزی نه بسیار بود؛ چنین شنیدم که تو گویی من آسیا کنم بر باد که گندم آس کند. گفت آری! عمر گفت: مرا چنین آسیا باید سازی. فیروز گفت: اگر زنده باشم سازم ترا یک آسیا که همه‌ی اهل مشرق و مغرب حدیث آن کنند و خود برفت. عمر گفت این غلام مرا به کشتن بیم کرد....( دوقرن سکوت نوشته‌ی دکتر عبدالحسین زرین‌کوب)


11/5/11

فردا برای خشنودی الله، در ملأ عام خونریزی خواهد شد.



پس ریشه‌ی این جنایات را باید در اینجا جستجو کرد:


10/31/11

چه ستودنی است کار نسرین ستوده!

نسرین ستوده به درستی ریشه‌های مشکلات و گرفتاری‌های بانوان ایرانی را شناخته است، او خوب می‌داند که منشاء این مشکلات از کجاست! وی می‌داند که عامل تحقیر زنان و دختران ایرانی چیست؛ نسرین ستوده به یقین می‌داند که چرا ارزش گواه زن کمتر از نصف مرد است، ایشان ریشه‌ی تحقیر بزرگی که در حق زنان جامعه‌ی ما روا داشته شده است و ارزش خون هم‎جنس او را نصف ارزش هم‌جنسان کسانی که خود هم واضع قانون و هم داور در چگونگی اعمال آن و هم مجری آن هستند، آگاه است؛ او می‌داند که تلاش برای مبارزه با هرکدام از این قوانین در واقع کوششی است برای مبارزه با دیوی جنایت‌زا.
نسرین ستوده می‌داند که قانون پرده‌نشین بودن زنان ناشی از کدامین دید به زن است، او خوب می‌داند که این تفکر ناشی از نگاه جنسیتی به نیمی از انسانهاست، ایشان زندانی بوده‌اند و به درستی تشخیص داده‌اند که چادر یعنی زندانی کردن خویش در سلولی انفرادی سیار، او با این حرکت غرورآفرینش نشان داده است که تا چه اندازه انسانیت احترام قائل است! او با این گفته‌هایش بیان کرده  که مایل نیست دخترانش نیز حمال زندان خویش و نگهدارنده‌ی آن باشند؛ چقدر این جمله زیباست آنگاه که خطاب به فرزندانش می‌نویسد:
من یک مادرم” و نمی‌خواهم کودکانم مرا در هیئتی اجبارآمیز و تبعا تحقیرآمیز ببینند. نمی‌خواهم کودکانم فکر کنند که دیگران می‌توانند با استفاده نابجا از قدرت، هر عمل غیرقانونی را به آنها تحمیل کنند.
 او در عمل به همه‌ی ما فهمانیده است تا چه اندازه به ارزش‌های انسانی که برای رسیدن به آن با مبارزه کرده احترام قائل است؛ او او خوب می‌داند در مغز کسانیکه معتقدند مردان با دیدن موی زنان تحریک می‌شوند چه ویروس‌هائی نهفته است!
خلاصه او شیرزنی است که مایل نیست نگهدارنده‌ی زندان خویش باشد.
=================================================
متن نامه‌ی این بانوی ایرانی به فرزندانش:
مهراوه و نیمای عزیزم!
مسئولان دوشنبه‌ی پیش در عرض چند ساعت دو خبر کاملا متناقض به من دادند. در ساعت ۲ بعد از ظهر به من گفتند علاوه بر ملاقات‌های کابینی، مقامات قضایی با ملاقات‌های حضوری من در روزهای ۵ شنبه نیز موافقت کرده‌اند و سپس در ساعت ۵ بعد از ظهر گفتند طبق تصمیم مسئولان زندان اوین به دلیل عدم استفاده از چادر، تنبیه شده‌ام و ۳ هفته از همان ملاقات کابینی نیز محروم هستم! خانواده‌ی ناهماهنگ مسئولان بین خودشان هم به احترام و محبت رفتار نمی‌کنند. نوعی هرج و مرج بر تصمیم گیری‌ها حاکم است.
به یاد داشته باشید هر طور با دشمنان‌تان رفتار کنید، با دوستان‌تان رفتار خواهید کرد. دشمنی دشمنان هرگز خشونت رفتاری هیچ انسانی را توجیه نمی‌کند، چه رسد به آنان که دشمن نیستند. به جرات به هر دوی شما می‌گویم هر طور رفتار کنند، نه با آنان که خود را دشمن من می‌پندارند، دشمنی دارم نه خود را در گرداب قهر و کینه‌ای که آنها به وجود آورده اند غرق خواهم کرد.
 
مهراوه و نیمای عزیزم!
می‌دانید که چقدر دوست‌تان دارم. می‌دانید که مانند هر پدر و مادری در آرزوی سعادت و نیک بختی شما هستم اما بدانید هر تصمیمی بگیرم، بیش و پیش از هر چیز به شما می‌اندیشم زیرا موقعیت کودکان به گونه‌ای است که باید در هر تصمیم گیری، ابتدا به آنان فکر کرد. معلوم است که ملاقات با شما برایم مهم است. معلوم است از اینکه ماههاست شما را بغل نکرده‌ام رنج می‌برم. از اینکه حتی از شنیدن صدایتان محروم‌ام رنج می‌برم اما عزیزانم، کارهای من، چه بخواهم چه نخواهم روزی مورد قضاوت شما قرار خواهد گرفت. بنابراین دوست دارم بدانید که:”اجازه نمی‌دهم بر خلاف قانون مرا با هیئتی اجبار آمیز به دیدارتان بیاورند.” ترجیح می‌دهم کل سالیان تحمل حبس‌ام را از دیدارتان محروم شوم تا به دلیل اسیر بودن به ناحق، به آنان اجازه دهم هر گونه اراده می‌کنند با من رفتار کنند و بر خلاف قانون مرا به حجابی اضافی و یا اجبار مضاعف وادار کنند.
 
بله، عزیزانم سالها قبل قانونی تصویب شد که همه‌ی زنان ایرانی را ملزم به استفاده از حجاب شرعی نمود. زنانی که حجاب را قبول داشتند یا نداشتند، این حجاب را رعایت کردند، زیرا اگر رعایت نمی‌کردند طبق قانون مجازات می‌شدند، اما اکنون سخن مسئولان زندان آن است که چون شما اسیر مائید باید از حجابی مضاعف (یعنی چادر) استفاده کنید، در حالیکه نه تنها قانون چنین شرطی را برای حجاب نگذاشته است بلکه حتی زندانیان سیاسی از استفاده از لباس فرم زندان معاف هستند.
من به قصد “مقاومت” کاری نکردم. به قصد اجرای قانون در تمامیت‌اش اقدام کردم و از پوشیدن چادر امتناع نمودم. چون نمی‌خواستم خانواده‌ام و به ویژه کودکان خردسالم با مشاهده‌ی چادر اجباری برای مادرشان که چادری نبوده است، بدانند تحت چه فشار روانی و تحقیر آمیزی زندگی می‌کنیم. با خود فکر می‌کردم این کار من که با ظاهری آرام به دیدن خانواده می‌روم، به نفع مسئولان زندان است، زیرا مدام فشار روانی شبانه روزی خود را از خانواده پنهان می‌کنیم اما به هر حال حتی اگر به نفع زندان هم باشد، من هدفی جز اجرای “تمامیت” قانون ندارم.
 
مهراوه و نیمای من
کودکان عزیز و دلبندم
بدانید، در کنار همه‌ی هویت‌های اجتماعی، شغلی و خانوادگی‌ام به مادر بودنم و به‌ ویژه اینکه مادر شما دو تن هستم می‌بالم و به این یکی بیش از همه چیز می‌اندیشم و فکر می‌کنم. بنابراین با صدای بلند اعلام می‌کنم: “من یک مادرم” و نمی‌خواهم کودکانم مرا در هیئتی اجبارآمیز و تبعا تحقیرآمیز ببینند. نمی‌خواهم کودکانم فکر کنند که دیگران می‌توانند با استفاده نابجا از قدرت، هر عمل غیرقانونی را به آنها تحمیل کنند.
می‌دانم شما به آب، غذا، خانه، خانواده، پدر و مادر، محبت خانواده و دیدار با مادرتان نیاز دارید اما به همان اندازه به آزادی، امنیت اجتماعی، قانون مداری و عدالت نیاز دارید و بدانید که این مفاهیم در هیچ کجای دنیا راحت به دست نیامده‌اند. هیچ کجای دنیا “قانون” با نوشتن روی کاغذ پاره‌ها اجرا نشده‌اند. درخواست و پا فشاری ما برای اجرای قانون، به قانون هویت و موجودیت می‌بخشد. بنابراین بدانید “من” و “شما” با هم قانون را می‌سازیم. می‌بوسمتان هزاران بار و از اینکه ماههاست آغوشم از شما تهی است البته رنج می‌برم اما امیدم به آن است که این رنج‌ها بیهوده نباشد.
قربان هر دوی شما

میزان حجاب در اسلام، آیا پوشش کامل سر(مو و صورت) برای زنان واجب است؟

در شب عروسی محمد با زن طلاق گرفته شده از پسرخوانده‌اش، آیه‌ی حجاب نازل گردید!

10/29/11

مقایسه‌ی سخنان کوروش پادشاه ایران باستان با محمد بنیانگذار اسلام.

امروز هفتم آبان روز جهانی کوروش می‌باشد، مناسبتی که به خاطر سالگرد فرمان حقوق بشری او نامیده شده است، در اینجا این فرمان را با حدیثی از محمد ابن عبدالله مقایسه می‌شود.
أمرت أن أقاتل الناس حتى يشهدوا ألا إله إلا الله وأن محمدا رسول الله ، ويقيموا الصلاة ويؤتوا الزكاة ، فإذا فعلوا ذلك عصموا مني دماءهم وأموالهم إلا بحق الإسلام وحسابهم على الله".  
به من (از سوی الله) دستور داده شده با مردم بجنگم تا  گواهی دهند که غیر از الله خدائی نیست و محمد فرستاده‌‌ی اوست و (مانند ما) نماز بخوانند و  زکات را پرداخت کنند؛ پس اگر این را انجام دادند، خون و مال اينها از جانب من محترم است مگر به حق اسلام و حساب آنها با الله است. 

(1)



اما منشور کوروش:
پرونده:Cyrus cylinder extract.png
 ترجمه‌ی آن:
ﺳﭙﺎﻫﻴﺎن ﮔﺴﺘﺮده‌ام ﺑﺎ آراﻣﺶ درون ﺑﺎﺑﻞ ﮔﺎم ﺑﺮمی داﺷﺘﻨﺪ. ﻧﮕﺬاﺷﺘﻢ ﻛسی ﻫﺮاس آﻓﺮﻳﻦ ﺑﺎﺷﺪ،ﺟﺎﻳﮕﺎه ﺳﺮوری را ﺑﺎ ﺟﺸﻦ و ﺷﺎدﻣﺎنی در ﻛﺎخ ﺷﺎهی ﺑﺮﭘﺎ ﻛﺮدم. ﻣﺮدوک، ﺳﺮور ﺑﺰرگ، ﻗﻠﺐ ﮔﺸﺎده ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﺑﺎﺑﻞ را دوﺳﺖ دارد، ﻣﻦ ﻫﺮ روز ﺗﺮﺳﻨﺪه در پی ﻧﻴﺎﻳﺶ او ﺑﻮدم.  خستگی‌ﻫﺎﻳ‌ﺸﺎن را ﺗﺴﻜﻴﻦ دادم و از ﺑﻨﺪﻫﺎ رﻫﺎﻳﺸﺎن ﻛﺮدم. ﻣﺮدوک، ﺳﺮور ﺑﺰرگ، از رﻓﺘﺎر ﺷﺎدﻣﺎن ﮔﺸﺖ  و در پی امنیت ﺑﺎﺑﻞ و همه ﺟﺎﻳﮕﺎه‌ﻫﺎی ﻣﻘﺪﺳﺶ ﺑﻮدم. ﺑﺮای ﻣﺮدم ﺑﺎﺑﻞ که ﻳﻮغی ﺑﺮ آﻧﺎن ﻧﻬﺎده ﺑﻮد ﻛﻪ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ‌ﺷﺎن ﻧﺒﻮد  ﺑﺮکتی ﻧﻴﻜﻮ ارزانی داﺷﺖ. ﺑﮕﺬار ﻣﺎ ﺑﺎ ﺷﺎدی در ﺑﺮاﺑﺮش ﺑﺎﺷﻴﻢ، در آراﻣﺶ. ﺑﻪ واﻻﻳﺶ، همه ﺷﺎﻫﺎنی ﻛﻪ ﺑﺮ ﺗﺨﺖ ﻧﺸﺴﺘﻪ‌اﻧﺪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻛﻮرش، ﺷﺎهی ﻛﻪ از او ﻣﻲ ﺗﺮﺳﺪ و ﻛﻤﺒﻮﺟﻴﻪ ﭘﺴﺮ تنی همه ﺳﭙﺎﻫﻴﺎﻧﻢ...(2)
==================================================================
(1) (صحیح بخاری کتاب الجهاد و السیر حدیث شماره 2786 )
این حدیث در صحیح مسلم کتاب الایمان نیز آمده است.
 همچنین در منابع مختلف شیعه:
  فانما امرت ان اقاتل الناس حتی یقولوا لا اله الا الله فاذا قالوها عصموا منی دمائهم و اموالهم.
بحارالانوار، ج 65، ص 242



(1) ترجمه از شاهرخ رزمجو در بخش خاورمیانه‌ی موزه‌ی بریتانیا:
1) ]آن هنگام که ............. مردو[ک، پادشاه همه آسمان ها و زمين، کسي که ....، ... که با ...يش سرزمين هاي دشمنانش (؟) را لگدکوب مي کند  
2) ]..................[ با دانايي گسترده، ... کسي که گوشه هاي جهان را زير نظر دارد،  3) ]..................[ ...فرزند ارشد ]او[ (= بلشزر، فرومايه اي) به سروري سرزمينش گمارده شد،  4) ]..................[ ]اما[ او ]فرمانروايي؟ سا[ختگي بر آنان قرار داد،  5) نمونه اي ساختگي از اسگيل سا]خت و[ ............... براي (شهر) اور و ديگر جايگاه هاي مقدس ]فرستاد؟[ 
6) آيين هايي که شايسته آنان (خدايان/پرستشگاه ها) نبود. پيشکشي  ]هايي ناپاک[  ................... گستاخانه ]...[ هر روز ياوه سرايي مي کرد و ]اها[ نت آميز 7) (او) پيشکشي هاي روزانه را باز داشت. او در ]آيين ها دست برد و[ ................ درون پرستشگاه ها برقرار ]کرد[. در انديشه اش به ترس از مردوک  شاه خدايان  پايان داد.  8) هر روز به شهرش (= شهر مردوک) بدي روا مي داشت. ............. همه مردما]نش را ...[ (= مردمان مردوک) را با يوغي رها نشدني به نابودي کشاند.  9) انليل خدايان (= مردوک)، از شکوه ايشان بسيار خشمگين شد، و ............ قلمرو آنان. خداياني که درون آن ها مي زيستند محراب هاي شان را رها کردند،  10) خشمگين از اين که او (= نبونئيد) (آنان را) (= خدايان غير بابلي) به شوانه (= بابل) وارد کرده بود. ]دل[ مردوک بلند ]پايه، انليل خدايان[ برحم آمد ... (او) بر همه زيستگاه هايي که جايگاه هاي مقدس شان ويران گشته بود  11) و مردم سرزمين سومر و اکد که هم چون کالبد مردگان شده بودند، انديشه کرد (و) بر آنان رحم آورد. او همه سرزمين ها را جست  و بررسي کرد،  12) شاهي دادگر را جست وجو کرد که دل خواهش باشد. او کوروش، شاه (شهر) انشان را به دستانش گرفت، و او را به نام خواند، (و) شهرياري او بر همگان را به آواي بلند اعلام کرد.  13) او (= مردوک) سرزمين گوتي (و) همه سپاهيان مادي را در برابر پاهاي او (= کوروش) به کرنش درآورد و همه مردمان سرسياه (= عامه مردم) را که (مردوک) به دستان او (= کوروش) سپرده بود،  14) به دادگري و راستي شباني کرد. مردوک، سرور بزرگ، که پرورنده مردمانش است، به کارهاي نيک او (= کوروش) و دل راستينش به شادي نگريست 15) (و) او را فرمان داد تا بسوي شهرش (= شهر مردوک)، بابل، برود. او را واداشت (تا) راه تينتير (= بابل) را در پيش گيرد، و، هم چون دوست و همراهي در کنارش گام برداشت.  16) سپاهيان گسترده اش که شمارشان هم چون آب يک رودخانه شمردني نبود، پوشيده در جنگ افزار ها در کنارش روان بودند.  17) (مردوک) او را بدون جنگ و نبرد به درون شوانه (= بابل) وارد کرد. او شهرش، بابل را از سختي رهانيد. او (= مردوک) نبونئيد، شاهي را که از او نمي هراسيد، در دستش (= دست کوروش) نهاد.  18) همه مردم تينتير (= بابل)، تمامي سرزمين هاي سومر و اکد، بزرگان و فرمانداران در برابرش کرنش کردند (و) بر پاهايش بوسه زدند، از پادشاهي او شادمان گشتند (و) چهره هاي شان درخشان شد.  19) (مردوک) سروري که با ياري اش به مردگان زندگي بخشيد (و) آن که همه را از سختي و دشواري رهانيد، آنان او را به شادي ستايش کردند و نامش را ستودند.  20) منم کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه نيرومند، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهار گوشه جهان. 21) پسر کمبوجيه، شاه بزرگ، شاه شهر انشان، نوه کوروش، شاه بزرگ، شا]ه شهر[ انشان، از نسل چيش پيش، شاه بزرگ، شاه شهرانشان.  22) دودمان جاودانه پادشاهي که (خدايان) بل و نبو فرمانرواييش را دوست دارند (و) پادشاهي او را با دلي شاد ياد مي کنند. آنگاه که با آشتي به در]ون[ بابل آمدم،  23) جايگاه سروري (خود) را با جشن و شادماني در کاخ شاهي برپا کردم. مردوک، سرور بزرگ، قلب گشاده کسي که بابل را دوست دارد، ]هم چون سرنو[شتم به من ]بخشيد[ (و) من هر روز ترسنده در پي نيايش او بودم.  24) سپاهيان گسترده ام با آرامش درون بابل گام برمي داشتند. نگذاشتم کسي در همه ]سومر و[ اکد هراس آفرين باشد.  25) در پي امنيت ]شهر[ بابل و همه جايگاه هاي مقدسش بودم. براي مردم بابل .................. که برخلاف خوا]ست خدايان[ يوغي بر آنان نهاده بود که شايسته شان نبود،  26) خستگي هاي شان را تسکين دادم (و) از بندها (؟) رهاي شان کردم. مردوک، سرور بزرگ، از رفتار ]نيک من[ شادمان گشت (و)  27) به من کوروش، شاهي که از او مي ترسد و کمبوجيه پسر تني ]ام و به[ همه سپاهيانم، 28) برکتي نيکو ارزاني داشت. بگذار ما با شادي در برابرش باشيم، در آرامش. به ]فرمان[ والايش، همه شاهاني که بر تخت نشسته اند، 29) از هر گوشه (جهان)، از درياي بالا تا درياي پايين، آنان که در سرزمين هاي دور دست مي زيند، (و) همه شاهان سرزمين امورو که در چادرها زندگي مي کنند، همه آنان،  30) باج سنگين شان را به شوانه (بابل) آوردند و بر پاهايم بوسه زدند. از ]شوانه = بابل[ تا شهر آشور و شوش،  31) اکد، سرزمين اشنونه، زمبن، شهر متورنو، در، تا مرز گوتي، جا]يگاه هاي مقدس آن سو[ي دجله که از ديرباز محراب هاي شان ويران شده بود،  
32) خداياني را که درون آن ها ساکن بودند، به جايگاه هاي شان بازگرداندم و (آنان را) در جايگاه ابدي خودشان نهادم. همه مردمان آنان (= آن خدايان) را گرد آوردم و به سکونتگاه هاي شان بازگرداندم و  33) خدايان سرزمين سومر و اکد را که نبونئيد  در ميان خشم سرور خدايان  به شوانه (= بابل) آورده بود، به فرمان مردوک، سرور بزرگ، به سلامت  34) به جايگاه شان بازگرداندم، جايگاهي که دل شادشان مي سازد. باشد تا خداياني که به درون نيايشگاه هاي شان بازگرداندم،  35) هر روز در برابر بل و نبو، روزگاري دراز (= عمري طولاني) برايم خواستار شوند (و) کارهاي نيکم را يادآور شوند و به مردوک، سرورم چنين بگويند که «کوروش، شاهي که از تو مي ترسد و کمبوجيه پسرش  36) ... بگذار آنان سهميه رسان نيايشگاه هاي مان باشند، تا روزگاران دراز (؟) ... و باشد که مردمان بابل ]شاهي[ (او را) بستايند.» من همه سرزمين ها را در صلح قرار دادم.  37) ......... ]غا[ز، دو مرغابي، ده کبوتر، بيش تر از ]پيشکشي پيشين[ غاز و مرغابي و کبوتري که ...... 
38) ... ]روزا[نه افزودم. ............. در پي استوار  کردن باروي ديوار ايمگور  انليل، ديوار بزرگ بابل برآمدم.

محمد ابن عبدالله: به من دستور داده شده با مردم غیر مسلمان بجنگم تا مسلمان شوند.

پرونده:London 320.JPG

10/24/11

تجاوز ناموسی و اعدام بدون محاکمه، انگار تاریخ در شرف تکرار است.

رئیس شواری انتقالی لیبی در سخنرانی خویش تأکید نموده است از این پس قوانین حاکم بر لیبی بر اساس شریعت اسلام بنا نهاده خواهد شد؛ برای من به عنوان یک ناظر خیلی سخت است بپذیرم کشورهای غربی که دقیقا مخالفان سرهنگ قذافی را می‌شناختند از وجود چنین دیدگاهی در آینده‌ی لیبی بی‌خبر بودند، آنان قطع به یقین هم مصطفی عبدالجلیل را می‌شناختند و هم انقلابیون لیبی را.
نمی‌دانم چرا، ولی این واقعه مرا یاد حمایت غرب از خمینی و انقلابیون کشورمان انداخت،  نیروئی که معتقد بود با اجرای قانون اسلام در ایران مدینه‌ای فاضله ساخته خواهد شد، راستی اگر حمایت دستگاه خبری غرب به صورت خاص و امکانات زیادی که فرانسه به صورت عام در اختیار خمینی و اسلام‌گرایان ایران گذاشت نبود؛ آیا امکان این پیروزی فراهم می‌شد؟
    به تئوری توطئه اعتقاد چندانی ندارم ولی همزمان هرگز نمی‌توانم به خود بقبولانم که چرا غرب به جای دفاع از ملی‌گرایان ایرانی از شخصی دفاع کرد که معتقد بود باید قوانین اسلام را پیاده نمود.
     هرگز آن اعدام‌های فله‌ای که خمینی با محاکمات چند دقیقه‌ای را به راه انداخت از حافظه‌ی تاریخ ایران پاک نخواهد شد؛ مگر می‌شود تجاوز جنسی به دختران باکره زندانی را که با فتوای خمینی به راه انداخته بودند را فراموش کرد؟ مگر می‌شود اعدام آن نوجوانی که تنها و تنها به جرم اینکه او را در کنار دیوارنوشته‌ای که شعار ضد خمینی نوشته بودند را دیدند، از یاد برد؟           
     اکنون انگار تاریخ در حال تکرار شدن است، گرچه در محدوده‌ای بسیار کمتر اما با همان ماهیت؛ بی‌احترامی ناموسی به سرهنگ قذافی پس از دستگیری و سپس اعدام بدون محاکمه‌ی او مرا یاد هتک حرمت وحشتناکی که به نویسنده‌ی توانای ایران، سعیدی سیرجانی، نمودند انداخت؛ آیا چنین جنایاتی از عقیده‌ای که پشت این گروه مدافع شریعت نهفته است نمی‌باشد؟ 
  هنگامیکه به قوانین اسلام نگاه می‌نمائیم به وضوح متوجه این نکته می‌شویم که این دین آشکارا مجوز کشتن مخالف و تجاوز جنسی به خود زندانی و خانواده‌اش را داده است، چه در ایران و چه در لیبی، چه در مذهب اقلیت تشیع و چه در تسنن.
اگر باور نداریم نگاهی کتاب مقدس این دین نمائیم که بهتر با قوانین آن آشنا شویم.
    آیا دردی بزرگتر از این که افرادی در مقابل کسانیکه برای آگاهی ایرانیان از ریشه‌ی ستمهائی که بر کشور می‌شود موضع دشمنانه می‌گیرند و انواع و اقسام اتهامات به سویشان گسیل می‌نمایند وجود دارد؟ وظیفه‌ی شناخت حقیقت و درس گرفتن از تاریخ بر عهده‌ی کیست؟ 
    درد اینجاست که عده‌ای خود را ملی مذهبی می‌دانند، کسانیکه معتقدند قوانین نرم شرع را باید در جامعه پیاده نمود، اینان همواره نشان داده‌اند که هیچ گونه تاب دیدن نقد محمد ابن عبدالله را ندارند و برای نشان دادن جنبه‌ی علمی قرآن راهی را به آخوند نشان می‌دهند که در مخیله‌ی او هم نمی‌گنجید، راهی مانند کشف طول موجی خاص از موی خانمها که مغز آقایان را هدف قرار می‎دهد.
    برای من نوعی که معتقدم درد جامعه‌ی ما در اعتقادات آن نهفته است، نقد دین شالوده‌ی اولیه‌ی راه نجات ایران و سایر کشورهای اسلامی می‌باشد؛ چرا و چگونه است که روشنفکران لیبیائی از ریشه‌ی بلاهائی که بر سر ملت ایران و تاریخ این کشور آمده است بی‌خبر هستند؟ یا آنان سر خویش را در برف نموده‌اند و یا ما ریشه‌ی مشکلاتمان را برای جهانیان بازگو نکرده‌ایم، به نظر من احتمال دوم درست است زیرا ما هنوز تاب شنیدن و نقد غیر متعصبانه‌ی اسلام، قرآن و شریعت را در جامعه خویش داریم، ریشه اینجاست.

10/5/11

پیدا شدن قرآنی نفیس به خط حضرت علی در شهر سامرا.

شبکه قرآن سیمای جمهوری اسلامی گزارش داد که قرآنی با 116 سوره در شهر سامرا عراق و توسط کارگرانی که مشغول حفاری شبکه‌ی فیبر نوری این شهر بودند پیدا شده است؛ این شبکه سپس با آیت الله مکارم شیرازی مصاحبه نمود و از وی صحت و سقم این خبر را بر اساس روایات معتبر اسلامی جویا شد؛ آیت الله مکارم با بیان اینکه  حضرت علی نخستین فردی در تاریخ اسلام هستند که اقدام به جمع آوری قرآن نمودند و آن را به پایان رسانیدند، افزود: روایتی از سلیم بن قیس هلالی(متوفای سال 90 هجری) و به نقل از سلمان فارسی آمده است که امام علی علیه السلام هنگامیکه بی مهری مردم را نسبت به خود دید در خانه نشست و اقدام به جمع آوری قرآن نمود، او این قرآن را بر پوست 72 شتر نوشت و تحویل فرزندش امام حسن مجتبی(ع) داد و به ایشان سفارش نمودند که این مصحف را به امام پس از خودش تحویل دهد تا نزد فرزندم "محمد ابن حسن" ملقب به "مهدی" نگه داشته شود؛ وی در ادامه بیان کرد که به احتمال فراوان در زمان هجرت ولی عصر (عج) از سامرا به قم، ایشان مصحف را در سرزمین پدری خویش پنهان کردند تا مبادا به دست نااهلان بیفتد، خوشبختانه مطلع شدم که این مصحف توسط کارگری شیعه پیدا شده و قرار است که برای بررسی بیشتر این قرآن به شهر مقدس قم آورده شود تا در مسجد جمکران توسط نواب عام ایشان تحویل حضرت گردد.
آیت مکارم در ادامه‌ی اظهاراتشان گفتند: بنا به گزارشات موثق از منابع معتبر و خاص، این مصحف دارای 116 سوره است و در قرآنی که از سوی حضرت علی(ع) گرد آورده شده بود دو سوره به نامهای ولایت(1)  و نورین(2) وجود داشت که در زمان خلفای سه گانه حذف شد و حضرت علی(ع) برای اینکه بین امت اسلامی تفرقه نیفتد از ذکر نام این دو سوره خودداری نمودند.
============================
(1)
متن سوره‌ی "نورین"
                                                  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
یَا أیُهاَ اََلَذِینَ آمَنُوا آمِنوُا بِاَلنورَینِ اَنزَلنَاهُما یَتلُوانِ عَلَیکُم آیَاتِی وَ یَحذَرانِکُم عَذَابٌ ﴿۱﴾ وَاصطَفَی مِن اَلمَلاءِـکةٍ وَجَعَلَ مِن اَلمُؤمِنِینَ اُولئکَ فِی خَلقِهٍ ﴿۲﴾ وَلَقَد اُرسِلنَا مُوسَی وَ هَارونَ بِمَا اَستَخلِفٍ فَبَغُوا هَارونَ فَصَبرٌ جَمِیلٌ ﴿۳﴾ وَلَقَد اَتَینَا بِکَ اَلحُکمِ کَالَذِینَ مِن قَبلِکَ من المرسلین وجعلنا لک منهم وصیا لعلهم یرجعون ﴿۴﴾ یا ایها الرَسُولً قَد جَعَلنَا لِکَ فِی اَعنَاقٍ اَلذِینَ آمَنُوا عَهداً فَخُذُهٌ وَکُن مِنَ الشَاکِرینَ ﴿۵﴾ اِنَ عَلیاً قَانَت فِِی اَلَلیلِ سِاجِدً َیحذِرَ اَلآخِرةٍ وَ یَرجُوا ثَوابَ رَبِهِ قُل هَل یَستَوی اَلذِینَ ظَلَمُوا وَهُم بِعَذَابِی یَعلَمُونَ ﴿۶﴾




(2)
متن سوره‌ی "ولایت"
                                                      بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
یَا أیُهاَ اََلَذِینَ آمَنُوا آمِنوُا بِالنِبِیِ وَبِالوَلِی اَلذِینَ بَعَثنَاهُمَا یَهدِیَانَکُم اِلَی صِرآطٍ مُستَقِیمَ ﴿۱﴾نَبییُ وَوَلِیُ بَعضُهَا مِن بَعضٍ وَاِنَا اَلعَلُیمٌ َالخَبِیرٌ ﴿۲﴾ اِنَ اَلَذِینَ یُوفُونَ بِعَهدِ اَللهِ لَهُم جَنَاتٍ اَلنَعِیمٍ ﴿۳﴾وَاُلذِینَ اِذَا تُلِیَت عَلَیهِم آیَاتُنَا کَانُوا بِآیَاتِنَا مُکََََََََََذِبیِنَ ﴿۴﴾ اِنَ لَهُم فِی جِهِنمَ مَقَاماً عَظِیمَا اِذَا نُودِیَ لَهُم یَومَ اَلقِیمَةِ أینَ اَلظَالِمُونَ اَلمُکَذِبُونَ اَلمُرسَلِینَ﴿۵﴾مَا خَلَقَهُم اَلمُرسِلِینَ اِلَا بِاَلحَقِ وَمَا کَانَ اَللهُ لَیُنظَرَهُم اِلی اَجَلٍ قَرِیبٍ ﴿۶﴾ وَسَبِحَ بِحَمدِ رَبِکَ وَعَلیٌ مِن اِلشَاهِدِینَ﴿۷﴾

9/10/11

درود بر شرف مردم تبریز!


درود بر شرفشان که از دادن شعار اسلامی "الله اکبر" خودداری کردند؛ زیرا این شعار، شعار جنایتکارانی است که هنگام سربریدن آن را سر می‌دهند.
سر بریدن دو تن از اسرای جنگ بدر توسط علی و با نظارت محمد
داستان جنگ بدر و دستورات جنایت‌آمیز محمد.
--------------------------------------------
 تبریز همیشه پیشگام فریاد آزادی خواهی ایرانیان بوده است و خواهد بود، درست مانند بابک خرمدین.

9/9/11

اشغال سفارت و این بار باز هم در یک کشور مسلمان؛ آیا الگوی تروریست‌ها جمهوری اسلامی است؟

سفارت هر کشور به معنای خاک آن کشور در کشور دیگر می‌باشد؛ این امر موضوعی است تمام کشورهای عضو جامعه‌ی جهانی پای آن را امضا کرده‌اند، بنابراین یکی از زشت‌ترین کارها حمله به سفارت کشوری است که وظیفه‌ی تأمین امنیت آن با مقامات امنیتی کشور میزبان است؛ تا آنجائی که من می‌دانم این اقدام در تاریخ تنها یک بار صورت گرفته است و آن اشغال سفارت امریکا در تهران توسط گروهی بود که خود را "دانشجویان پیرو خط امام می‌دانستند"، البته حمله به کنسولگری‌ها سابقه دارد است، ولی ظاهرا پیش از این اقدام جمهوری اسلامی، چنین کار هم در هیچ نقطه‌ای از گیتی صورت نگرفته بود؛ ملت ایران هنوز تاوان این اقدام زشت دولت ضد مردمی و اسلامی خویش را می‌دهد و در کمال ناباوری در حالیکه همگان انتظار داشتند این نقض پیمان لااقل از سوی رهبر جمهوری اسلامی مورد نکوهش قرار گیرد  خمینی آن را مفتخرانه مورد تأیید قرار داد و در سخنرانی که یک روز پس از آن واقعه انجام داد، آمریکار را "شیطان بزرگ" نامید ؛ این اقدام برای ملت ایران پیامدهای متعدد سیاسی، نظانی، فرهنگی و اقتصادی را در بر داشت و به رغم گذشت بیش از 30 سال از آن واقع  مردم آمریکا هنوز اشغال سفارت کشورشان و گروگانگیری 52 دیپلمات آمریکائی را به مدت 444 روز را فراموش نکرده‌اند؛ بسیاری از تحلیلگران معتقدند که علت اصلی اینکه عراق به خود جرأت حمله به خاک ایران را در سال 1359 داد همین موضوع و انزوای کامل ایران در آن زمان بود.
اکنون نیز بار دیگر سفارت کشوری مستقل در یکی از این کشورهای اسلامی مورد حمله قرار گرفته است، قطع به یقین این اقدام با خوشحالی و جار و جنجال جمهوری اسلامی که خود بانی این کار در جهان است روبرو خواهد شد و در رسانه‌های حکومتی آن چنان بازتاب پیدا خواهد کرد که گوئی انقلابی اسلامی در مصر صورت گرفته است، زیرا همواره تروریست از ترویست پشتیبانی خواهد کرد.










یورش به سفارت اسرائیل در قاهره

9/8/11

بیان حقیقت در مورد نژاد پرستی ایده‌ای توهین به کیست؟

اگر بیان شود که هیتلر نژاد آریائی را بر سایر نژادها برتر می‌دانست، هیچ کس این نوشته را توهین آمیز تلقی نخواهد کرد؛ زیرا بیان حقیت است.
 اگر گفته شود که بسیاری از حاخام‌های یهودی، نژاد خویش را بر سایر بشریت برتر می‌دانند، باز کسی این نوشته را توهین آمیز تلقی نخواهد کرد؛ زیرا باز بیان حقیقت است.
لینکی از یک سایت عربی را بدون دخل و تصرف، در سایت اجتماعی پر بیننده‌ی بالاترین قرار دادم که در آن با استناد به مفاهیم اسلامی چنین القا شده بود که عرب بر سایر نژادها مانند فارس‌ها، رومیان و بربرها برتری دارد؛ ظاهرا نه به مراج کاربران این سایت خوش آمد و نه به سلیقه‌ی گردانندگان این سایت و تقریبا بلافاصه لینک فیلتر شد؛ کسانیکه مدعی هستند این لینک توهین نژادی و قومیتی است، چرا اگر بیان این حقیقت از زبان نازی‌ها و فاشیست‌ها گفته شود، توهین آمیز تلقی نمی‌کنند؛ اما همین که پای اعراب و عقیده‌ای که خود را بدان مفتخر می‌دانند به میان بیاید، این نوشته توهین آمیز می‌شود؟!
آیا باید به صرف اینکه ما از مطلبی خوشمان نمی‌آید، مردم را از بیان واقعیت‌های که عده‌ای کوشش در حقیقت جلوه دادنش را دارند، محروم کرد؟!
راز اینکه بسیاری از ایرانیان از عرب و اعراب متنفرند را باید در نژادپرستی قومی خود آنان جستجو کرد؛ آیا می‌دانید که از نظر اسلام و قرآن، نژاد عرب بر سایر اقوام برتری داده شده است؟
 نوشته‌هائی که اعراب خود را از سایر بشر بهتر می‌داند بسیار است و دلیل اینکه کمتر ایرانی از آن باخبر است را باید در دوروئی آخوند جستجو کرد.
آیا دلیل نژادپرستی بسیاری از اعراب را می‌دانید؟
آیا می‌دانید که قرآن خطاب به اعراب می‌گوید: شما بهترین امت هستید و من مناسک حج را برای بهره‌مندی شما قرار دادم.





9/4/11

قانون دیه، ملغمه‌ای از خرافه و تحجر.

اسلام چهار ماه از سال قمری را ماههای حرام می‌داند، این بدان معناست که ماههای دیگر را ماههای حلال یا لااقل مباح می‌داند، بگذریم از اینکه در قرآن ادعا شده الله زمانیکه آسمانها و زمین را آفرید، این چهار ماه را حرام اعلام نمود و کاری به منبع این خرافه را نداریم؛ اما ایرانی باید خون بگرید از اینکه این خرافه در قوانین جنائی و کیفری کشورش وارد شود!
 چه فرقی است بین ماه قمری غیر حرام رمضان با ماه حرام مثلا ذی‌الحجه؟ درد است کسانی در مجلس ما قانون گذار باشند که این جفنگیات اسلامی را به خورد مردم دهند و در صورتی که قتلی غیر عمد مانند تصادف در یکی از این چهار حرام اسلامی که به یقین برگرفته از فرهنگ اعراب منطقه‌ی حجاز است صورت گیرد، دیه‌ی پرداختی به خانواده‌ی مقتول از 90 ملیون به 120 ملیون تغییر پیدا کند؟ خانواده‌هائی را می‌شناسم که به خاطر همین قانون مسخره، نان‌آورشان همچنان در زندان است.
جالبتر اینکه بین خود فقهای اسلام و مراجع این دین هم در اینکه به طور دقیق کدامین ماه حرام است اختلاف نظر وجود دارد، برخی رجب را حرام و برخی دیگر صفر را.
کاری به این امر نداریم که چه ماهی حرام است و کدامیک از این ماه‌ها، ماههای حرام نیستند؛ اما آیا این اقدام ملاهای عمامه‌ای و غیر عمامه‌ای در مجلس قانون گذاری کشور، توهینی به شعور ایران و ایرانی نیست که قوانین مربوط به عربی که به قول خودشان در جاهلیت به سر می‌برد را همچنان ملاک تعیین ارزش خون هم‌میهنانم قرار دهند؟
آیا باید همچنان دین خرافه‌ای در قانون‌گذاری کشورم دخیل باشد؟ دینی که دستور می‌دهد پس از پایان این ماههای به کشتن مخالف بپردازید.
من از زنان هم‌میهنم، دختران هم‌میهنم و خلاصه خواهران هم‌میهن مسلمانم متعجبم که چرا به دینی احترام می‌گذارید که کوچکترین احترامی را به شما نمی‌گذارد، آیا می‌دانید که طبق ماده‌ی 435 قانون مجازات اسلامی که از سوی همین ملاها وضع شده است، دیه‌ی کشتن شما از دیه‌ی بیضه‌ی سمت چپ مردان مسلمان هم کمتر است؟
آیا باز هم به این دینی که سرتاسر آن بوی وحشیگری می‌دهد و خرافه، احترام می‌گذارید و خود را پایبند دستورات محمد ابن عبدالله می‌دانید؟

8/30/11

ملت ایران تنها عیدش نوروز بوده، است و خواهد بود.

قرنهاست که تلاش کردند تا نوروز را از ایرانیان بگیرند و با انواع عیدهای من‌درآوردی مانند قربان، فطر و عید جایگزین آنها کنند، اما نتوانستند و نخواهند توانست؛ نوروز در گوشت و استخوان ایرانیان ریشه دوانیده است و تا ایران و ایرانی هست نوروز هم همچنان تنها عید خواهد ماند، گرچه رژیم اسلامی حاکم بر سرزمین ما سعی در اهمیت دادن به اعیاد اسلامی را دارد و در یک اقدام عجیب در حالیکه ایران یکی از پرتعطیل‌ترین کشورهای جهان است تعطیلی عید اسلامی فطر را به دو روز افزایش داد؛ هیچ توجیهی برای این اقدام متصور نیست جز اینکه این عیدها را رقیب عید ریشه‌دار نوروز نمایند.

8/29/11

به شیعیان مخالف اجازه بدهند سنی پیش‌کششان.

از نظر شیعه هر کسی که امامت را قبول نداشته باشد کافر و مستحق جهنم است، شیعه امامت را اصول دین می‌داند، شیخ مفید تمام سنی‌ها را کافر می‌نامد و می‌گوید که شیعیان 12 امامی بر این امر اتفاق دارند:
واتفقت الإمامية على أن من أنكر إمامة أحد الأئمة وجحد ما أوجبه الله تعالى من فرض الطاعة فهو كافر ضال مستحق للخلود في النار. 
پس ای هم‌میهنان اهل سنت، همینکه به شما اجازه‌ی تنفس می‌دهند خدایتان را سپاسگزار باشید و از نظام ولایت فقیهی انتظار زیادی نداشته باشید که بیضه‌ی اسلام به خطر می‌افتد؛ مگر یادتان رفته که مهدی دانشمند همه‌ی شما را زنازاده می‌خواند؟
البته عدم  تلورانس در ذات اسلام است.

پیروان هر مذهب بزرگترین توهین کنندگان به مذاهب دیگر هستند.





8/27/11

مراجع فتوا بدهند که این سخن محمد ابن عبدالله اشتباه است من هم به اسلام احترام می‌گذارم.

أمرت أن أقاتل الناس حتى يشهدوا ألا إله إلا الله وأن محمدا رسول الله ، ويقيموا الصلاة ويؤتوا الزكاة ، فإذا فعلوا ذلك عصموا مني دماءهم وأموالهم إلا بحق الإسلام وحسابهم على الله".  
به من (از سوی الله) دستور داده شده با مردم بجنگم تا  گواهی دهند که غیر از الله خدائی نیست و محمد فرستاده‌‌ی اوست و (مانند ما) نماز بخوانند و  زکات را پرداخت کنند؛ پس اگر این را انجام دادند، خون و مال اينها از جانب من محترم است مگر به حق اسلام و حساب آنها با الله است. 
(صحیح بخاری کتاب الجهاد و السیر حدیث شماره 2786 )
این حدیث در صحیح مسلم کتاب الایمان نیز آمده است.
 همچنین در منابع مختلف شیعه:
  فانما امرت ان اقاتل الناس حتی یقولوا لا اله الا الله فاذا قالوها عصموا منی دمائهم و اموالهم.
بحارالانوار، ج 65، ص 242


8/23/11

جمهوری اسلامی یعنی ادامه‌ی خفقان دینی!

نزدیک به 33 سال برای شناسائی سیاست دین‌زده‌ی کشور کافی نبود؟ در این مدت چه جنایتهائی که نکردند، چه دروغهائی که نگفتند؟ چه وعده‌های توخالی که ندادند، چندین برابر زمان پهلوی نفت فروختند ولی نه تنها نتیجه‌ای برای کشور در بر نداشت بلکه از آن نقطه‌ی که رسیده بودیم  به پائین پرت شده و می‌شویم. 
جمهوری اسلامی یعنی عدم شناسائی ملی گرائی و ملیت، زیرا در چارچوب اسلام ملیتی معنا ندارد و هم‌‍میهن واقعی تو هم‌مذهبی توست؛ آیا باید باز هم در چارچوب ایدئولوژی حرکت کنیم که در قوانینش برای زنان کشور حقوقی را در نظر می‌گیرد که دین 1400 ساله‌ی اسلام در نظر گرفته است، آیا این به معنی بازگشت و ادامه‌ی ارتجاع نیست؟ ایا این به معنی خفه کردن صدای مخالف با نام خدا و پیغمبر و ائمه نیست؟ این شمائید که عقیده‌ی مردمی که هدفی جز رسیدن به آرامش را ندارند به بازی می‌گیرید و سعی می‌کنید قوانین ارتجاعی دینی را جایگزین حکومت دمکراتیک نمائید، شما خوب می‌دانید که در جامعه‌ی مردم‌سالار همه آزادند که هر عقیده‌ای داشته باشند و بیان هیچ عقیده‌ای جرم نیست، اما آیا در جمهوری اسلامی به من نوعی که از اسلام شما برگشته‌ام اجازه‌ی زندگی را خواهی داد؟ آیا تداخل دین و سیاست به معنی ضربه خوردن دین و سیاست به طور همزمان نیست؟ 
جناب اصلاح طلبان حکومتی و غیر حکومتی که نان خود را در بقای نظام ارتجاعی می‌بینید، آنگونه که به نظر می‌آید آخوند و آخوندیسم به تنها چیزی که نمی‌اندیشد، مناقع ملی ایران و دفاع از حیثیت ایران و ایرانی است.
دین و سیاست، آیا امکان سازگاری این دو وجود دارد؟

الله و اکبر که هیچی، الله و اصغر هم نخواهم گفت.

راه رهائی ایران و ایرانی تنها و تنها از راه روشنگری ایرانیان و شناخت دلایل اصلی تسلط آخوند و آخوندیسم بر جامعه است، نقد دین را بر‌‍نمی‌تابند و همزمان از همه انتظار دارند که کورکورانه الله و اکبر بگیم؛ اگه الله، اکبر بود این همه ستم را که بر مردم کشورم روا داشته می‌شه را نظاره‌گر نمی‌شد؛ آخوند این همه جنایت به اسم او و ولی مَلی‌های او انجام می‌ده، باب تجاوز جنسی را در زندانها جهان باب کردند، انواع و اقسام جنایت را مرتکی می‌شود، آن موقع بیائیم و از چاله به گودال بیفتیم؟ برای رسیدن به دمکراسی راهی جز نقد دین و شکستن تعصبات دینی وجود ندارد و هر راهی جز این بسان کاخی است پر پر زرق و برق از مقوا.

"رژیم حاکم بر کشور ما با تأکید بر روش و منش محمد ابن عبدالله، سعی دارد که سخنان او،  و روش و منش او را سخنان آفریننده‌ی گیتی جلوه دهد. پذیرش این مطلب یعنی سکوت در برابر کسانیکه خود را عالم(دانشمند) دین می‌دانند، عالمانی که با استناد به همان روش خود را مرجع علم می‌دانند، مراجعی که توده‌ها باید از ایشان تقلید نمایند. کدامین مرجع در حال حاضر معتقد است که دین از سیاست جداست؟ کدامین مرجع علوم دینی معتقد است که سخنان محمد مربوط به زمان خاصی بوده و اکنون کاربردی ندارد؟اگر هم مرجعی دینی معتقد است که باید ظرف زمان را در تفسیر سخنان رسول الله در نظر گرفت، تنها در موارد ثانویه است؛ مواردی است که حکم صریحی از قرآن یا سنت محمد و ائمه‌ی‌شان در روایتی که در دست دارند، در این زمینه وجود نداشته باشد.آیا می‌توان محمد را خالی از نقص و اشتباه دانست، او را معصوم شمرد، سخنانش را و کردارش را الهی انگاشت و در همان حال معتقد بود که دین از سیاست جداست؟ آیا می‌توان مردم ما را نسبت به دین متعصب نگه داشت و به آنان القا نمود که محمد تمام سخنانش سخنان خداست، او از سر هوا و هوس سخنی را بر زبان نمی‌آورد، هر حرکتی بر خلاف کردار او موجب عقوبت دنیا و آخرت می‌گردد و در همان حال معتقد بود که می‎توان به دمکراسی رسید؟ دمکراسی که نه بر منبای عقیده، که بر مبنای حقوق برابر تمام انسانها شکل گیرد"(ادامه)




8/1/11

من از امام خامنه‌ای پوزش می‌خواهم و امیدوارم که همه‌ی ما را ببخشند.

سید محمد خاتمی همان کسی است که هنگام سخنرانی در اروپا او را بسان کسی دانستند که از کوههای آلپ آمده و در گذر تاریخ مسدود شده است، ایشان با چه روئی مسئولان و سرکردگان کشور را مانند آمنه بهرامی، زنی که قربانی اسید پاشی شده بود  می‌دانند؟ و از آنان می‌خواهند که مانند او مردم را ببخشایند!! انصاف کجاست، آقای خاتمی؟ تو میخای از خامنه‌ای اینجوری معذرت‌خواهی کنم! 

از آنجائیکه کشور دارای ولی امری است عادل و ناظر و عامل در تمام کنشها و واکنشهای کشورم، لذا من از ایشان بابت اینکه مأموران مهربانشان هنگامیکه قصد شرک در تظاهرات اعتراضی را داشتم، و در گرما و سرما نگهبان خیابان بودن و زحمت حمل و زدن باتوم بر سر ما را نیز از سوی آن مقام عظمی برایشان نهاد شده بود، از ایشان عاجزانه درخواست پوزش می‌کنم.
ضمنا از اینکه مدتهای زیادی است که از شغلی با درآمد کاملا ابتدائی روزگار را سپری می‌کنم و در این ماه توانائی خرید بسیاری از کالاهای اساسی را ندارم باز از آن مقام نوابیت درخواست بخشش را دارم، ایشان باید مرا ببخشند که کاری درست گیرم نمی‌آید و مجبورم با درآمد ناچیزی روزگار را بگذرانم.
مقام عظمای ولایت، برخی اوقات شده که غیبت آقازادگان شما را می‌کنم؛ آقازادگانی که از خزانه‌ی مملکت تنها  اندک درآمد ملیاردی نصیبشان شده است، در اینجا هم از شما و خانواده‌ی محترمتان پوزش میخام زیرا خرده درآمد ملیاردی حق هر آقازاده‌ای است.
جناب امام خامنه‌ای، من فرزند ایرانم و در مورد زحمت مأموران شما در کشیدن روسری از سر دختران این سرزمین هم از شما پوزش میخام، زیرا همانگونه که تو نیک می‌دانی، دشمن در کمین است و باید همواره متوجه راههای ورد دشمن در این کشور دشمن زده بود، بیرون بودن مقداری از موی دختران از هر جنایتی جنایتره. گروهی از عامل دشمن اقدام به جوسازی بر ضد امنیت کشور نموده‌اند، همانگونه که شما می‌دانید به جز سالی 2500 مرگ با چاقو و چند ده هزار زخمی ار فرزندان ایران که همه از خواهران و برادران من هستند، مورد خاصی نیست که در اینجا باز از شما پوزش میخام.
ضمنا از تمامی کسانی که در راه رضای شما و با دستور مستقیم دینی که تو مروج آن هستی در زندانها اقدام به تجاوز جنسی به همین فرزندان ایران نموده‌اند نیز از شما پوزش میخام، زیرا آنگونه که گفته شده برخی از این مأموران بدون خواندن "صیغه‌ی متعه" چنین کاری را انجام داده‌اند که این برغم دستور مستقیم شما بود.
جناب خامنه‌ای، من از اینکه بسیاری از هم‌میهنانم در زندانهای شما بسر می‌برند نیز از شما پوزش میخام، همسران، مادران، پدران و فرزندان دلبند اینان را ببخش که اجازه نمی‌دهی به کانون خانواده برگردند.
جناب خامنه‌ای، از اینکه اگر دوباره به خیابان بیائیم و لشکریان شما در به خاک و خون کشیدن ما به زحمت می‌افتند، از صمیم قلب از شما پوزش میخام.
همچنین از اینکه رآی ما را در انتخابات 88 دزدید نیز با کمال ادب و از صمیم قلب از شما پوزش میخام.
جناب خامنه‌ی، من هم‌اینک از شما پوزش میخام که دیگر نای رفتن به پای هیچ صندوق رأی را ندارم....کدخدای ده که مرغابی بود  اندر آن ده بین چه رسوائی بود

فرزند ایران

7/30/11

مگر انجام کاری بدون رضایت الله امکانپذیر است؟

 هر عملی که در این جهان انجام می‌گیرد در چارچوب قضای الهی است، هیچ کاری بدون رضایت الله انجام نمی‌گیرد، پس:
قرآن سوزی



اگر کشیشی اقدام به قرآن سوزی نموده است مقصر اصلی خود الله است؛ زیرا او تنها کسی است که به نامبرده چنین اجازه‌ای را داده است و بدون رضایتش چنین کاری امکانپذیر نبود.

3/6/11

آیا منطقی است دم از دفاع از حقوق زنان زد و همزمان از نقد ریشه‌ی قوانین تبعیض آمیز غافل شد؟


مردان را بر زنان مسلط کردیم زیرا ما برخی را بر برخی دیگر برتری دادیم و اگر از نافرمانی همسرانتان ترسیدید، نخست انان را نصیحت نمائید، سپس بستر خویش را از آنان دور کنید، اگر نتیجه‌ی مطلوب به دست نیامد آنان را بزنید:
الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاء بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنفَقُواْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِّلْغَيْبِ بِمَا حَفِظَ اللّهُ وَاللاَّتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلاَ تَبْغُواْ عَلَيْهِنَّ سَبِيلًا إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلِيًّا كَبِيرًا نساء/34 ) ) مردان بر زنان مسلط هستند زیرا الله برخی از انسانها را بر برخی ديگر برترى داده است و به دلیل اینکه مردان از اموال خويش خرج مى‏كنند، زنان شايسته کسانی هستند كه فرمانبر نگهدارنده‌ی آن چیزی باشند که الله نگه داشته است ، و زنانى كه از نافرماني آنها می‌ترسید، بايد نصيحتشان كنيد و در بسترها(ی‌تان) از آنان دورى كنيد آنها را بزنید، پس اگر از شما پیروی نمودند، ديگر بهانه جويى نكنيد که الله بلندمرتبه بزرگ است.‏
سهم ارث پسر دو برابر دختر است:
وَلاَ تَتَمَنَّوْاْ مَا فَضَّلَ اللّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلَى بَعْضٍ لِّلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِّمَّا اكْتَسَبُواْ وَلِلنِّسَاء نَصِيبٌ مِّمَّا اكْتَسَبْنَ وَاسْأَلُواْ اللّهَ مِن فَضْلِهِ إِنَّ اللّهَ كَانَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا(نساء/32) برتريهايي را كه الله نسبت به بعضي از شما بر بعضي ديگر قرار داده آرزو نكنيد، مردان سهمی از آنچه به دست مي‏آورند دارند و زنان سهمی؛ و از بخشش الله بخواهيد و الله به هر چيز دانا است.
ما به انسان‌ها حب شهوت از زن قرار دادیم...:
زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاء وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاللّهُ عِندَهُ حُسْنُ الْمَآبِ( آل عمران /14 ) برای مردم(انسانها) لذت شهوت از زنان و پسران و سرمایه‌ی زیاد داشتن از طلا و نقره و اسب‌های ممتاز و دام‌ها و کشاورزی، جلوه داده شده است، اينها کالاهای زندگي دنیا هستند، و سرانجام نيك، نزد الله است.
زن را برای آرامش مرد خلق کردیم:
هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِيَسْكُنَ إِلَيْهَا فَلَمَّا تَغَشَّاهَا حَمَلَتْ حَمْلًا خَفِيفًا فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَت دَّعَوَا اللّهَ رَبَّهُمَا لَئِنْ آتَيْتَنَا صَالِحًا لَّنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ(اعراف/189) او کسی است كه شما را از یک تن(آدم) آفريد و همسرش را نيز از او آفرید تا در كنار او آرامش گیرد سپس هنگامي كه با او نزديكي كرد (او) حملي سبك (منی) برداشت كه با وجود آن به كارهاي خود ادامه مي‏داد، و چون سنگين شد(آثار بارداری آشکار گردید)، هر دو از الله، پروردگار خويش، خواستند اگر فرزند صالحي به ما دهي از شاكران خواهيم بود.
این جملات و دهها مورد از اینگونه را سخن خدائی به نام الله می‌دانند که دستور داده است تا در عربستان سعودی برایش خانه‌ای را بسازند؛ آیا می‌توان مدعی دفاع از حقوق زن شد و همچنان این سخنان را خدائی دانست؟
مگر می‌شود دم از حقوق زن زد و همزمان معتقد بود که درک و شعور زن از مرد کمتر است.
مگر می‌توان به برابری معتقد بود و در عین حال نقش زن را در حد کلفت خانه نگه داشت؟
درد است این سخن و بسیاری از درمان ان غافلند، حتی زنان، بسیاری از زنان ما این حقایق را می‌دانند و همواره کوشش در توجیه این عقاید را دارند، مگر می‌شود بر پایه‌ای سست و لرزان بنای مدرنی را ایجاد کرد؟