نزدیک به 14 قرن است که قلمها را شکستهاند، زبانها را بریدهاند، جانها را گرفتهاند و خلاصه نزدیک به 1400 سال است که وهم متوهمی را فرهنگ غالب کشور کردهاند، او را و خاندان او را سید و سرور دیگران القا میکنند، به هیچ مخالفی در فضای علنی جرأت نفس را نمیدهند و تنها با بیان جنبهای خاص از زندگی همان متوهم شیاد، او را فرستادهی خدا و مایهی رحمت العالمین مینامند، شخصی که تنها را نجات را در اجرای دستورات خود میداند. اگر کسی در گذشته میخواست از این دین انتقادی داشته باشد باید نخست خود را مسلمان جلوه دهد؛ منتقدینی مانند: خیامها، مولویها، حافظها، ابنسیناها و ... زیرا جز این راهی نبود.
اکنون که به لطف فناوری پیشرفتهی بشری و با پذیرش ریسک از به خطر افتادن جان خود و خانواده، این امکان بوجود آمده است که بتوانی آزادانه بنویسی ، باز عدهای میخواهند قلمت را بکشنند؛ کسانی در جامهی خیرخواهی و با این بیان که در این شرایط حساس کنونی، بهتر است نقد دین کنار گذاشته شود! من روش این افراد را کمتر از سانسورچیان فیلترچی و حذفگرا نمیبینم، زیرا هر دو یک هدف را دنبال میکنند؛ اینکه تو ساکت بمان! چگونه است که هزاران آخوند، اجازه دارند انواع خرافه را به خورد جامعهی در فقر فرهنگی نگه داشته شدهی ما بدهند و در این میدان یکهتازی کنند ولی من نوعی که مطمئن نیستم برایم فردائی در کار باشد نباید واقعیت این دین را بیان نمایم؟ از کسی انتظار تشکر را ندارم ولی اجازه بدهید در این میدان تاریک که از هر سو تاریکپرستان آن را احاطه کردهاند شمعی را روشن نمائیم تا شاید خفتگانی به خود جرأت دیدن فضا را آنگونه که هست بدهند، زیرا آخوندی که خود را روحانی القا کرده است، مردم را از دیدن آنچه که او دوست ندارد، میترساند.
درد است این سخن درد است و درمان میطلبد!
No comments:
Post a Comment